#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_43
- نمی دونم.
خنده ای می کند ولپ آویزانم را می کشد.
_ حالا غصه نخور اگه یکم باهوش باشی می تونی ازبسش بربیای... تو رشته ات نرم افزار کامپیوتره دیگه؟
سری تکان می دهم.
- خودتون موقع انتخاب واحدها بودین که؟
سری تکان می دهد و متفکر لب می زند.
_ یکی رو می شناسم آدم خوبیه فقط خداکنه قبول کنه... چون به آماتورها کار نمیده.
شرکت تولیدی چرم کیف و کفشه.
کنجکاو می شوم اما لبم را فرو می بندم تا حرفی نزنم.
سرش را بالاتر می برد و ادامه می دهد.
_ شرکتش مال خودشه ازش خاطرم جمع ِ اگه قبول کنه کلاس های دانشگات رو چیکار می کنی؟
سرم را می خارانم وگنگ جواب می دهم.
- خوب درهفته پنچ کلاس دارم که هرکدومش دوساعتی وقت داره... شاید قبول کنه چون صبح ها کلاسه و بعدظهر به بعد تایم ِ خاصی ندارم.
سرش را تکان می دهد و آرام نجوا می کند.
_ باید برم باهاش حرف بزنم ولی از الان بگما اون از آدم های بی انضباط و سربه هوا نفرت داره و ممکنه تنبیه ات هم کنه ها؟
لبخندتلخی می زنم و با درد لب می زنم.
- من می تونم باهاش بسازم مشکلی نیست.
romangram.com | @romangram_com