#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_28


لبم را گزیدم تا نگویم او تازه کفش گرم شده و دارد روی مخ مادرم تیریب می زند.

محض خاطرجمعی تعارف زدم.

- کمکی هست بگین تا انجام بدم؟

لبش را زیر دندان می گیرد و با اندکی فکر لبخندمشکوکی می زدند و یک بشقاب برداشته و درونش دوتا خیار و سیب همراه کارد ونمکدان می گذارد و به دستم می دهد و می گوید.

_ عزیزم می تونی بری بالا و اینهارو به یاشارم بدی؟

بچم داره روی کارهای شرکتش کار می کنه حتمی خسته شده؟

" آخی طفک دلم سوخت!"

لبم را گزیدم تا باز زبانم سرم را به باد ندهد، خدا لعنت کند هرچه تعارف را.

مایوس و با قلبی کوبنده از میان پله ها بالا رفتم و طبق نشانی درقهوه ای رنگ باید اتاق خود ِ ناکسش باشد.

آب دهانم را قورت می دهم و آمدم تا چندتا تق بزنم صدای گرفته و بی حالش را شنیدم.

_ نکن قناری من حالم بد میشه ها...

تو که نیستی پیشم پس من چیکار کنم.

آخ آره.

قناری دلم می خوادتت کجایی؟

اوف آره بابا...

مکثی کردم و منتظر بقیه حرف هایش شدم هرچند زشت وناپسند بود اما با جمله بعدیش ابروهایم اتوماتیک وار بالا رفت.

زیرلب زمزمه کردم.


romangram.com | @romangram_com