#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_25
_ بد مالی هم نیستی ها!؟
خودش به حرفش می خندد که به زور لب هایم را زیر دندان می فشارم تا بی احترامی نکنم و احترام مهمانم را خشدار کنم.
درب را کمی هل می دهم و سینی چای را فاصله مادر یاشار قرار می دهم و نرم می شینم و چای خوش عطر را درون استکان ها می ریزم که صدای شاد مادریاشار می شنوم.
_ به به عروس گلم چقد زحمت کشیده، فدات بشم خودت به زحمت نمی انداختی؟
لبخنداجباری به رویش پاشیدم و بی حرف استکان را با پولک و قنداق جلویش گذاشتم که صدای درب آمد و از عطر تندش فهمیدم خود ِ ناکسش هست.
استکان اورا نیز جلویش قرار می دهم که چهار زانو می شیند و تانگاهم را می بیند چشمکی همراه با شیطنت حوالم می کند که جوابش می شود چهره درهم و اخم های هلال شده ام.
کنار مادرم تکیه می دهم که متوجه پلاستیک پراز کمپوت ها می شوم زیرلب تشکری آهسته می کنم جوابش لبخندمادرش بود.
از چای شان کمی سرکشید رو به مادرم محتاطانه لب زد.
_ ما برای پس فردا شب شما رو به همراه ارغوان جان دعوت می کنیم برای پاگشا.
دست هایم مشت می شود و اصلا دوست ندارم به خانه شان بروم.
نگاهی سرشار از حرف به مادرم سوق می دهم که لب تکاند:
دستون درد نکنه زحمت نمی کشیدین حالا، چشم ما حتما میایم.
نگاه نا امیدم از مادرم گرفتم و به فرش دست باف دوختم.
حرف های آنها را می شنیدم اما بی حوصله تر از آن بودم تا جوابشان را بدهم.
زمانی که پسرش از جایش بلندشد و تلفن همراهش را چندباری دور دستش چرخاند و مادرش را مخاطب قرار داد: بریم؟
مادرش سری تکان می دهد و با خداحافظی از مادرم از اتاق خارج می شوند که برای بدرقه کردنشان حرکت می کنم.
جلوی درب خروجی که می رسیم مادرش برمی گرد گونه برجسته ام را می بو*سد و این بار خود یاشار نزدیکم می شود که صامت خشک شده ام.
romangram.com | @romangram_com