#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_16
یک ماه بعد همراه مادربا استرس و دلهره به شهر رفتیم به بهانه خرید جهاز من، گرچه مادرم پول های که با مشقت جمع کرده بودیم رو چهارسو و گوشه های خانه مان پنهان کرده بود را برای خرید چندتا از لوازم ضروری قناعت می کرد.
زمانی که به کافی نت شهر رسیدیم با لبخندهای گاه و بی گاهی که طمع تلخی گذشته را می سراند را با دل وجان حس می کردم وقتی پا درون مغازه شدم و رو به پسر عینکی ریش طلبه ای اشاره کردم؛
- اومدیم جواب کنکور رو بگیریم.
پسره عینکش را روی قوس بینیش صاف کرد و پرسید: شماره و کد لطفا.
سری تکان دادم و کارت امتحانم رو به او نشان داده ام که تند و با دقت اعداد رو روی کیبورد می زد.
منتظر شدیم تا صفحه پایگاه سنجش بالا بیاید.
اسمم را از روی کارت خواند که سرم را تکان دادم و با دقت اسامی را زیر و رو می کرد.
رو به مامان زهرایم اشاره کردم روی صندلی های روکش چرمی بشیند و او با گرفتن قفسه سینه اش با الهی شکر رویش نشست وباچادر مشکیش خود را باد می زد لبخندمحوی زدم و رو به همان پسر پرسیدم؛
- پیدا نشد؟
پسر سرش را بالا گرفت و مبهوت لب زد:
تبریک میگم شماره نفر
دوم شدین!
ناباور چندبار پلک روی هم می گذارم و باز و بسته می کنم بلکه شوخی کرده باشد اما او که گویی حالم را درک کرده باشد با لبخند حرفش را تکرار کرد:
شما نفر دوم شدین و توی دانشگاه فنی تهران قبول شدین.
متعجب و گنگ و شوکه شده حرفش را آرام زمزمه کردم؛
- دانشگاه فنی تهران... دانشگاه فنی تهران.
یک دفعه از ته دل خدایا شکری به لب آوردم و قدردان به آن پسر تشکری کردم و ازشان خواستم یک کپی برایم بگیرد و تا بتوانم با مدیریت دانشکده صحبت کنم و شرایط را بدانم.
romangram.com | @romangram_com