#کلکل_شش_نفره__پارت_41
از زبون ارام:
سوار اسانسور شدیم و اومدیم پایین و پیش به سوی دریا کنار
یه جای دنج پیدا کردیمو سه تایی نشستیم داشتیم به دریا نگاه میکردیم
که یهو سه تا پسر به ما نزدیک شدن و...
+ببخشید خانوم شما....
طرف صحبتش با ارمینا بود و وقتی ارمینا عینکشو برداشت پسره حرف تو دهنش ماسید
ارمینا هم با تعجب به پسره نگاه میکرد
و یهو یه اخم گنده کرد .
برگشتم و به ترانه نگاه کردم که دیدم اونم داره با کنجکاوی به اون پسره ی دیگه نگاه میکنه
به پسر روبه روییه خودم نگاه کردم که...
هعیییی این اینجا چیکار میکنههههه
حالا شیش تایی خشکمون زده بود که ارمینا زودتر از همه به خودش اومد.
ارمینا_هه شما همونی نبودی که خوراکیای منو پخش زمین کردی و فلنگو بستی؟
+اهااا شمام همونی نبودی که خوردی به من؟
ارمینا_من خوردم به تو؟ نه مث اینکه تو خیلی هوا برت داشته ، تو فکر کردی کی هستی که من از دستی خودمو بزنم به تو هان؟
پسره اومد جواب ارمینا رو بده که صدای ترانه مانع شد.
ترانه_پس...پس... اونی که دیشب منو نجات داد تو بودی؟ همونی که تو راه پله ها بود؟
romangram.com | @romangram_com