#جورچین_پارت_96
منظورم اینه که کی ازش شکایت کرده و واسه چی شکایت کرده؟
افسر گوشه کله اش را می خاراند، سرش درد می کرد. از صبح در اداره با همه قشری سر وکار داشته و تحمل توضیح دادن و سوال شنیدن را نداشت، کلافه وخسته گی از تن اش بیداد میکرد. اما بی توجه به سر دردگریبان گیرش، کلفت و باجدیت می گوید:
- به خاطر ضرب وشتم اون آقایی که رو تخته، مادرشون می گن که کار شما بوده و به شما مضنون هستند!
محیا غیظ کرده بی فکر سمت در رفته ومحکم در ِ اتاق را گشوده با حرص و شاکی مه گل را صدا می زند.
- مهگل زودباش، بیا زود!
مه گل با شرم و خجالت از نگاه درنده و توبیخ گرانه پوران دخت زیرلب از فریدون خان عذر خواهی می کند و از اتاق با بدنی لرزان و سرد خارج می شود، اما با دیدن فرم مرد و بیم سیم کف دستش؛ شصتش خبردار می شود که بالاخره عمه اش کار خودش را کرده و حال کوروش بی گناه را به بازداشت می برند اما هیچ مدرکی و...
- آقا اشتباه شده، آقای حقانی به هیچ عنوان پسرعمه بنده رو کاری نداشته چه برسه به کتک کاری و...
افسر بدون ری اکشن تنها خنثی در جوابش، سری بالا فرستاد:
- ولی خانوم محترم ما دستور داریم، از ایشون شکایت شده و ظاهرا حال آقای نیک زاد هم تغییری نکرده تا بتونن برای بی نگاهی این آقا( کوروش) حرفی به ما بزنن، بهتره تو کار قانون دخالت نکنید خانوم.
محیا این بار با خشم صدایش را روی سرش انداخته و داد وبیدا سر می دهد:
- یعنی چی که دخالت نکنیم؟!
الکی میاین و یه آدم بی گناه می برین بازداشت گاه بدون هیچ مدرکی، صرفا بخاطر یه کینه و حرف یه زن که نمی شه کسی رو برد زندان که!
افسر شقیقه اش نبض می زند، از حاضرجوابی های محیا حسابی خسته بود. از صبح که همان صبحانه اندک وچای بدون شکر را خورده تا حال، دلش که یک چیز مقوی می خواست و حالا هم که بوی تند بتادین والکل فضای آشفته و ناله بیماران، اوقاتش را تلخ می کند:
- اگه تو کار مامور ودخالت در قانون خلل ایجاد کنید ممکنه شمارو هم به جرم این کار بفرستمون بازداشت گاه!
romangram.com | @romangram_com