#جورچین_پارت_88
- می خوای روی رفیقت دست بلند کنی؟ می خوای بخاطر زنی که حقمه و اسمم روشه؛ بزنی زیر برادریمون و قید رفقاتمون رو بزنی؟
مه گل وحشت زده ملتمسانه کوروش را صدا زد اما دست کوروش مانع هر حرفی شده و با غیظ وتاکید وار هجی زد:
- آره، اگه لازم باشه حتی چشم روی برادریمون هم می بندم... اونم فقط بخاطر دختری که از بچگی حکم خواهر واسم داشته وکمتر از اونم واسم نبوده!
نفهمید آرتا باتعصب تخت سینه اش کوفت باحرص وحسرت خشم ...
- واسه ناموس من سینه چاک نکن، من خودم هستم واسش رگ بدم جلو!
کوروش هم کم نیاورد از قافله غیرت، پوزخندش تلخ وپراز ناباوری.
- واسه من ناموس ناموس نکن که اگه واست مهم بود اون طوری بقول خودت ناموست رو جلوی اون همه غریبه وآشنا ول نمی کردی و بری به دیار فرنگ!
غیظ کرد با شقیقه ای نبض زده حرص زد، چشم درشت.
- کوروش بیا برو تا شر به پا نکردم... تورو با خاک یکسان!
نفهمید چه شد که محکم و به عمد عقب چند گام با ناباوری هول داده شد! میان بهت وناباوری با انگشت به خودش اشاره زد:
- تو من رو زدی؟!
داداشت رو ... همونی که سه سال ازت بزرگ تره؟
آره کوروش تو منو...
قفسه سینه اش باخشم تکانی خورده با چهره ای سخت ومنقبض شده باقدم های عجولانه جلوی قامت کوروش شاکی حرصی تخت سینه اش کوفت:
- فقط به احترام دوستی مون چیزی بهت نمی گم. برو کنار...
romangram.com | @romangram_com