#جورچین_پارت_85
- تو مگه قدت چنده؟
آرتا بی تفاوت دستش را لمس کرد، مه گل لرز شیرین و خوشایندی حس کرد اما وجود آرتا از سرمای دستان ظریفش یخ بست!
- تو چقد سردی دختر؟!
بدو بیا بریم تو یه چای بخور تا گرم بشی!
بی اختیار دستش را دور شانه مه گل انداخت که مه گل سریع ری اکشن تندی نشان داد و از او و دستانش فاصله گرفت. آرتا ماتش برد و دست مشت و چشم ریز کرد!
مه گل بزاق دهانش را بلعید، چشم چرخاند و نگاه فراری از یاری که همیشه اسمش در گنجه دخترانه اش صدا می زد!
نخواست و نفهمید که چرا طاقت نزدیکی آرتا را نداشت، معادله اش را بهم زده یا او دیگر دختر عاشق قبلا نیست؟ نمی دانست تنها دلش خلوت و تنهایی می خواست شاید با دو دو تا کردن حساب عقل و قلبش را دریابد!
اوج بی معرفتی را آرتا انجام داده که تیشه به علاقه و خواستنش زد و حالا...
- چت شده؟
از کی فرار می کنی؟ چی فکر کردی هوم؟ من کیم؛ چی می خوام و چرا این جام؟
مه گل باز نگاه دزدید، باز کوبش بی امان قلبش را ندیده گرفت. جمله ای که تلخ و گس را مزه و به خورد آرتا می دهد:
- ضرر خوردن آب یخ که بیشتر از بدنام کردنم توی کل اقوام وخاندان نیست، هست؟!
جوابی نشنید جز نگاه نادم حسرت زده و غمگین آرتا، آهی کشیده با دلی نبض زده راهی رستوران شد.
آرتا پنجه لای موهای فردارش کشید به پشت سر مه گل چشم دوخت. همان پنجه روی فکش نشست با حرص چندباری رویش دست کشید. نمی توانست بی تفاوت این دختر ناز و ملوس زندگی اش شود حتی اگر تهدیدها عملی و زنگ های خطر به صدا در آمده و...
تا که پا داخل رستوران گذاشت، موجی از گرمای دلنشینی به صورتش پخش شد، هوای آبان ماه خنک شده یا روز جمعه زیادی سرد است، را نمی دانست اما با لبخندمحوی که روی صورتش جاخوش کرده نزدیک تخت چوبی مه گل شده با نیمه نشستن کنارش جای می گیرد.
یک پایش روی گلیم تخت قرار داشته و پای دیگری روی کف زمین ثابت نگه داشت.
romangram.com | @romangram_com