#جورچین_پارت_77

- می خوای یه کتی چیزی هم بردار که اگه هوا سرد شد بپوشی!



سرش را تکانی داد و پشت تخت و آناهیتا مشغول عوض کردن لباس ها شد همزمان پرسید:

-کیا قراره امروز بیان؟

لاک را آرام روی ناخن های سفیدش کشید آرام نجوا زد:

- فقط دوستام، کس دیگه ای نیست؛ محیا رو هم نگفتم خودت الان بزنگ بهش!

زیپ شلوار را کشید ودکمه را هم بست، آماده با رضایت جلوی میز لوازم آرایشش مکثی کرد سپس کرم ضدآفتاب برداشت و نرم روی پوست صورتش کشید لایه به لایه!

- شمارش روی گوشی بگیر بزن روی بلندگو.

تلفن را از روی میز چنگ زده و سریع شماره ای را با دیدن عکس دونفره اشان گرفت.

بوق های آزاد و...

- الوو؟

خواب آلود و دو رگه الو گفتن محیا، مه گل باشیطنت خنده ریزی کرده و از قصد صدایش را کلفت کرد:

- خانوم ما تلفن شمارو هک کردیم اگه پنج میلیون به حساب ما نریزی همین امشب تموم عکس و فیلم های مبتذل ت رو پخش می کنیم وآبرو...

جیغ بلند و فریاد گوش خراش محیا، شلیک خنده آناهیتا و به حصار کشیدن لب های مه گل لای دندان گشت!

- عوضی بی پدر ومادر تو غلط می کنی دستم بهت برسه و...

مه گل انگشت روی لب هایش گذاشت به آناهیتای که از خنده ریسه می رفت، اشاره زد که ساکت شود. سپس خودش سرفه ای کرده با تعجب و لحن ساختگی خود را به کوچه علی چپ زد:


romangram.com | @romangram_com