#جورچین_پارت_74

مه گل مستاصل نگاه سطحی حواله اش کرده و با شرم سر به زیر می شود نه از شرم دخترانه بلکه از تعقیب آن روزش که مجید را دچار یک سوتفاهم غیرمنطقی مبدل کرده!

- راستش اومدیم شهربازی که شمارو توی اون سیرک ِ ...

می خواست بگویید" دو زاری" که شیوا پیش دستی کرد و بقیه حرف مه گل را از سر گرفت:

-بله دیگه اومدیم و دیدیم شما همون شخصی هستین که گوشی مه گل زده شکونده و بعدش تعمیرش کرده منتهی این رفیق ما وقتی امروز شما نیومدی سرقرار یکم ناراحت شد فکر کرد که شما بخاطر جریان تعقیب چند روز پیش مطمئنا دلخور شدین و...



-این رفیقت خودش زبون نداره؟

مجید گستاخانه پرسیده و منتظر جواب به صورت رنگ پریده مه گل خیره گشت، زیبای این دختر برایش ذره ای ارزش نداشت که مانند بقیه سر ودست بشکند!



- من... من...

مجید نوچی کرد درب راننده را آرام بست، کاپوت را دور زد سمت مه گل ایستاد. شیشه پایین بود از همان جا سری خم کرده بی تفاوت نگاه اجمالی حواله شیوا و نگاه بهت زده اش کرد:

- باز رفتی روی ویبره که! خانوم مگه ما لولوم که تا می بینیمون می گرخی؟



شانه شیوا آرام تکان می خورد، خنده ریزش را با شال جلوی لب هایش پنهان کرده و چشم به جلو می دوزد اما حواسش پی مه گل و مجید هم بود که گوش هایش را تیز کرده واسه شنفتن!

- من... من می خواستم بگم که نمی خواستم شما رو بخاطر یه کار بچگانه ناراحت می کردم که شمام...

- بزن قدش!

چشمان شیوا درشت و مه گل جاخورده زیرلب نجوا می دهد:


romangram.com | @romangram_com