#جورچین_پارت_70
لب هایش با بهت از هم گشود:
- همونی که لباس سرتاسر مشکی تنشه!
با نگاهش سریع شکارش کرد، مردی که در راس گروه قرار داشت انگار عهده دار گروه و مربی تیم عقاب طلایی بود!
چنان مسلط و با مهارت اجرایش را بازی می کرد که انگار درحال آب خوردن بود!
دستی به پیشانی اش کشید با دو دو زدگی به حرکات تند و حیرت آور مجید خیره شد، گاهی آنقد حرفه ای که ماتش می برد از این همه ترفند و مهارت کارش!
تا که شیپور پایان برنامه به صدا در می آمد، تمام حاضران یک صدا تیم گروه عقاب طلایی را تشویق می کردند، مه گل بزاق دهانش برای بار دوم با استرس و هیجان فرو می دهد. دلش می خواست با مجید حرف بزند شاید سوتفاهم پیش آمده رفع شود!
تا که سمت مسئول سیرک می رود، مودبانه درحالی که دست هایش را می چلاند، خیره به پشت سرش با کنجکاوی سرکی می کشد:
- می تونم با آقای مجید علیزاده حرف بزنم؟
مرد بی تفاوت سری به نفی جنباند با نگاه خسته، تمام حاضران را مستفیض قرار داد:
- خیر نمی شه، مجیدآقا کارش تموم شده الانم می خواد بره خونش! برین مزاحم نشین خانوم.
از رفتار بی ادبانه مرد، حرص خورد وشاکی اخم هایش درهم کشید. درحالی که لب های سرخش را زیر دندان می فشرد با گام های تند و شتاب زده سمت پارکینگ راه افتاد.
- مردک پررو!
شیوا پشت سرش دوان دوان دویید:
- یکم آورم تر، چت شد باز دوباره، ای بابا، مه گل...؟
مه گل عصبی روی پاشنه پا چرخید با انگشت به چادر اشاره زد:
romangram.com | @romangram_com