#جورچین_پارت_54

یک دفعه در بی صدا باز می شود، گیلدا با نگرانی به سمت دخترکش نزدیک شده و جلویش با دلواپسی می ایستد:

- چی شد؟ این پسره واسه چی اومده بود اتاقت؟

لب گزید، بزاق دهانش را آرام بلعید. نگاهش را میخ چشمان کهربای مادرش دوخت:

- چیزی نشده!

گیلدا با طعنه وناراضی ابرو کشید:

- پس نیم ساعته چی می گین این تو که عمه‌ت اخم هاش رو همه، هی به آناهیتای طفلی اشاره می‌زنه بیاد دم اتاقت سروگوش بده!

نفس عمیقی می گیرد که باز رایحه مردانه اش وارد ریه هایش می شود. دست مشت کرده با حرص سمت کمد لباسش می رود، درحالی که دنبال تونیک راحتی می گشت جواب مادرش راهم می دهد:

- هیچی اومده بود ببینه حالم چطوره اینا، بعدشم مگه من بچم که نتونم از خودم مواظبت کنم؟

تونیک یاسی رنگ بیرون می کشد بی توجه به حضور مادرش، تاپ را از تن بیرون کشیده و تونیک را می پوشد:

- عمه و بقیه هرچی می خوان پیش خودشون خیال بافی کنن، منکه قصد ندارم دوباره خودم رو بازیچه دست پسرش کنم که!

گیلدا راضی از گفته های مه گل، لختی سکوت کرد اما با توصیه ای قصد خارج شدن از اتاق را داشت:

- بهرحال توام بخوای من عمرا بزارم دختر یکی یه دونم عروس همچین پسری و مادری بشه!

هرچند همسرش را دوست داشت اما آبش با پوران دخت در یک جوی نمی رفت، دلش بعد از آن مراسم کوفتی دیگر دل نشد که آب شدن دخترکش را هر روز و هرشب باچشم دید و سکوت کرد! بی‌قراری هایش را، بی‌خوابی و مشت مشت آرام بخش خوردن هایش را.

- بریم من آمادم.

نگاهی به تونیکی که قدش تا ران پاهایش بود وشلوار جین تنگی که براندازه اش! پلکی با خوشنودی زد و دستی به موهای ابریشمی نرم بلند مه گل!

- اینارو هم ببند قشنگ پشت سرت، حیفه بریزه زیرِ پاشه.


romangram.com | @romangram_com