#جورچین_پارت_53

نوچ بلندی کرد، دست هایش لای جیب فرو داده ومشت گره زد. زیاد مغرور شده یا لحن اش او را جسورتر کرده، نمی دانست اما...

- چرا عاقل کند کاری که باز آیید پشیمانی...

تند و تیز وسط حرفش پرید:

- خب حالا! قیمت بگو؟

با رضایت دستی به چانه خودش می کشد، ریزبین و به دقت به او و بی پروایش چشم می دوزد.

- من خسارت خواستم؟

گیج می شود با گنگی به چهره مغرور وجذاب آرتا زل زده و لاقید راحت حرفش را به زبان می آورد:

- پس چی می خوای؟



لب فشرد، چشم گرفت ونفسش را سنگین رها کرد. سهمگین بود هوای گرفته و عطر دلچسب دخترانه اش بنابراین دستی در هوا پراند به سمت درگاه راه افتاد، مه گل ابرو درهم کشید سخت دندان روی هم فشرد:

-چیه؟ ترسیدی نتونم از پسش بربیام؟



این دختر عجیب تن اش می خارید! از جسور بودنش خوشش آمد اما از زبان تند وتیزش ابدا!

- یه قرار می زارم بهت می گم فعلا نمی شه!

می گوید از اتاق در کمال خونسردی خارج می شود، مه گل با حرص و ناراحتی به در بسته وفضای اتاقش خیره و شامه اش از عطر تند مردانه آرتا؛ سخت مدهوش و درفضا سیر می کرد.




romangram.com | @romangram_com