#جورچین_پارت_52
- ماشینت...؟!
نگاه موشکافانه آرتا با تکان دادن سرش، موضع اش را تغییر داد.
- من... من...
دستش را بالا گرفت و مانع حرف لکنت وار مه گل شد، چینی به صورتش داد. انگشت جلویش دراز و گرفت:
- مهم نیست، ولی دفعه آخرت باشه می زنی به وسایل هام و خراب و نابودشون می کنی؛ مگه بچه یم که تا ناراحت می شی می ری سروقت وسایلام؟
بزاق دهانش را آرام فرو داد، ابدا قصد نداشت که به اتومبیل آرتا بزند، خیلی اتفاقی و بدون قصد این اتفاق افتاده بود.
- من نمی خواستم یعنی...
دستی در هوا پراند و عصبی لای موهای پَرش را چنگ زد:
- هیچ می دونی چقد از قیمت ماشینم افتاد؟ اصلا قیمت جهنم، من حالا قطعات خارجیش از کجا گیر بیارم که اینجا داشته باشه تا تعمیرش کنه، ماشینم صفر با خودم از امریکا آورده بودم!
فاصله اشان فقط چند سانت بود، دلواپس برای این که مچ گیری کند بقول خودش، یک دستی زد:
- از کجا می دونی کار منه؟ شاید یکی باهات دشمنی چیزی داشته که...
- دوربینا رو چک کردم!
زیرلب لعنتی نثار خودش و حواس پرتی اش کرد، وقتی سکوت طولانی شد؛ آرتا چشم ریزکنان دور اندام ظریف مه گل بی تفاوت چرخی زد. در فکر فرو رفته با خود کلنجار میرفت که لحن سخت دخترانه اش به گوشش رسید.
- هرچقدر خسارتش باشه من تقبل می کنم!
romangram.com | @romangram_com