#جورچین_پارت_44
- این چکاری بو...
با دیدن فرد مقابلش رنگ که هیچ قالب تهی کرد از وحشت و ترس!
مرد نگاه مرموزش را مستقیم به چشمان وحشت زده مه گل میخکوب کرد، بم و کلفت لب زد:
- معذرت! چقد، باس بدم؟
دستان لرزانش را کنار مانتوی سفید رنگش برد و پارچه را گرفته با حرص چلاند. نگاهش به صورت عجیب مرد در گردش بود، دو چشمان شرور سیاه، ابروهای خیلی پهن با دو خط تیغ گوشه ابروی چپش! بینی بزرگ و پهن رنگ گندمی مایل به آفتاب سوختگی، لب های گوشتی کبود رنگ! خط باریکی زیرچانه اش که انگار رد ِ چاقو وتیزی بود!
بزاق دهانش را قورت داد. نگاهش را به بدنه شکسته موبایلو قطعاتش سُراند:
- لازم نیست من خو...
- خسارتی که زدیم و، جبران می کونیم خانوم!
سرش اتوماتیک وار با لحن خشن مرد بالا رفت، کت چرم سیاه رنگی که روی شانه اش با دو انگشتش ثابت نگه داشته. کفش اسپروت خاکی و کثیف شده با شلوار ارتشی شش جیبه، تی شرتی که طرح جمجمه وچندجمله انگلیسی نوشته شده، موهای که عجیب وغریب مدل زده طرح تتو کنار لاله گوشش چیزی شبیه خنجر!
- گفتم که لازم...
نوچ بلند وکلفت مرد باعث پراندن جسم ظریف و بهت اش شد، مرد بی توجه رو دو زانو خم شده وگوشی بیچاره با تمام قطعاتش جمع آوری با نیشخند کوچکی از جایش بلند شد، سرش را تکان محکمی داد:
- چیز میزاتو درار که بدم واست درسش کنه اوس سعید!
رنگ مهگل به ارغوانی نزدیک شد، لحن خشن و آمرانه مرد برایش عجیب و تازه بود.
- اونقدرا هم آسیب ندیده، نمی خوام بدین به کسی، یکی دیگه می خرم. ممنون.
romangram.com | @romangram_com