#جورچین_پارت_4
- منیره خانوم، اون موزیک جدید اومده؟ اون رو بیزاریا...
گیلدا با چشم چرخاندن با لبه لباس مجلسی اش که کمی سنگین بود و اذیتش میکرد، درمانده ور میرفت:
- مهگل هنوز حاضر نشده؟
محیا متعجب سری تکان داد با کنجکاوی سمت اتاق مانیکور و پدیکور قدم برداشت.
سالن با سنگهای براق و نورهای خیره، قفسههای تاج عروس و کمد شیشهای، انبوهی از موهای بلوند و بافتهای متنوع!
در روی سنگکنار آینه قدی، بیش از سی تا لاکهای رنگارنگ دیده میشد، با قدمزدن و راه رفتن خانمها با آن کفشهای پاشنهدار مختص عروسی، فک پارکت صدهای ناهنجاری تولید میکرد.
محیا از کنار آینه قدی کنار چارچوب که لباس مجلسی نقرهایش را فیت و اندامی نشان میداد، با رضایت چشم میگیرد با صاف کردن گلویش، آهسته پرده را کنار میزند:
- عروس خانوم...؟
مهگل طبق عادت دلشوره اش، دستی جلوی پیشانیاش کشید اما تمام موهای جلوی سرش فرشده و حالت زیبای گرفته بود. محیا پرده را کنار زد اما همان کنار پرده نازک جاخورد.
با دیدن گوشی دم دستان مهگل و لبان لرزیده و چشمانی که آماده باریدن بودند، به وضوح مبهوت پرسید:
- چیشده مهگل؟
نفسش منقطع و نیمهبند بیرون میفرستاد. تمام نبض سر و کلهاش گرومپ گرومپ میکردند. منقلب شده با صدای زنگداری مینالد:
- محیا، آرتا گوشیش رو جواب نمیده!
دوست دوران بچگیاش با تعجب و شوک پرده را تند کنار زد و کنار کاناپه ال نود، جُنب مهگل نشست:
- چی؟! چرا جواب نمیده؟
romangram.com | @romangram_com