#جورچین_پارت_142

- بیدارشدی؟

پاشو تنبل خانم، ببین مامان خانوم چی واست درست کرده؟

فرنی شکلاتی باچای دارچینی که دوست داریا...

تن‌اش سنگین و کرختش را تکان داده، خش دار ودورگه جواب می دهد:

- مامان خوابم می‌آد.



گیلدا تبسمی کرده با قدم های آرام، بالای سرش ایستاد و یک باره پتو را از روی سرش کشید:

- پاشو ببینم لنگ ظهره، اینقد نخواب یهو مریض می‌شیا؟

بی حوصله پشت به مادرش به پهلو شد، خمیازه ِ بلندی ‌کشید:

- اه ولم کن، مامان.

دست به سینه سری به تاسف تکان داده با قدم های بلند از اتاق خارج گشت، پلک های سنگین‌ش باسستی ازهم گشود. دلش هنوز قدری خوابیدن می خواست اما نمی شد. مادرش بی خیال نمی شد تا از روی تخت بلندش نکند.

خمیازه دوباره ای کشید که نگاهش روی سه ظهر ثابت ماند، چندبار پشت سرهم پلک زد، گیج و سرگردان از روی تخت جستی زد با قدم های شتاب زده وهول از راهرو سمت آشپزخانه دوید.

چیزی به شدت آزارش می داد، بدنش گز گز می کرد و بزاق دهانش خشک خشک البته چسبناک شده به سقف دهان‌ش می چسبید.

- مامان...؟!

بلندتر از حدفراتر عادی صدایش می زند:

- مامان...!


romangram.com | @romangram_com