#جورچین_پارت_133
زیرچشمی نگاهی به چهره غرق فکر شیوا می اندازد:
- تو چه خبر، چکارا می کنی؟
پوزخندش را ندید اما لحن جدی اش را به راحتی حس کرده:
- من که مثل تو گرفتار عشق پسرعمه نیستم، کارم اومدن سرتمرینا و رفتن توخونه است همین.
حس می کند لحن نیش دار شیوا کمی زیاد از حد یک توضیح برای او می بود، زبانی روی لب می کشد:
- نه بابا عشق چی؟
من اصلا بهش فکر نمی کنم، فعلا تموم فکر وذکرم رفتن به تیمه که قراره بریم یسر ترکیه!
زاویه دید شیوا بهتر از دید مه گل بود، نیشخندی زده و سری به سمتش جنباند:
- آخرش چی، باهاش مزدوج می شی مگه خودت نگفتی خیلی دوسش داری؟
مه گل از لحن و سماجت امشب شیوا جا می خورد، حس خوبی به این موضوع نداشت اما برخلاف میل باطنی اش از راه مسالمت آمیز وارد می شود:
- اوکی عزیزم، از تیم چه خبر؟ راستی من از پس فردا بر می گردم سر تمرینا.
شیوا دستگاه را روی حالت آف گذاشته و پایین می آید، حوله پشت گردنش را دوباره روی سر وصورتش می کشد سمت بطری های مخصوص می رود.
از قوطی دم دستش قرص سفیدی برمی دارد بی توجه آن را بدون آب می بلعد.
-اون چیه می خوری؟
از روی سرشانه نگاه خاصی حواله اش می کند بی خیال وبی اهمیت شانه ای بالا می اندازد:
- این رو دکترم داده واسه بُنیه بدنم خوبه، آخه موقع تمرینا همش سردرد وحالت تهوع دارم این واسم خوبه.
romangram.com | @romangram_com