#جورچین_پارت_132

گوشه لب‌ش بالا می رود اما جدی و مصمم دستان ظریف آناهیتا را از دور گردن‌ش رها می کند:

- زشته خفم کردی، بعدشم اینقد زبون نریز بچه، من تورو خوب می شناسم!

آناهیتا بارضایت و حس شیطنت بارش، عقب می کشد اما یک باره از پشت محکم آرتای بی نوا را داخل استخر می اندازد با قهقه بلند داد می کشد:

- عاشقتم داداش!

آرتا داخل استخر افتاده باغیظ نگاه خط ونشان داری نصیب‌ش می کند با همان حفظ جذبه واخم با غرولندی از داخل آب بیرون میاد و بماند تمام تن اش از سردی آب روی لرزش بود.

***

نگاهی به اطراف می گرداند که دست سفید وچهره بشابش شیوا را درست کنج باشگاه کنار تردمیل ها می بیند، چینی به بینی اش داده وسمت رختکن می رود.

مانتوی‌ش را با ست تاپ وشلوارک ورزشی عوضی کرده و چشم از آینه های بزرگ سراسر رختکن می گیرد.

کفش اسپروت‌ش را باکفش ورزشی عوض کرده با نهایت انرژی سربندی هم جلوی پیشانی‌ش می بندد تا جلوی موهایش به سمت چشم های‌ش را به نحوی بگیرد‌

راضی مچ بندکشی هم دور مچ ها بسته واز اتاق به سمت سالن قدم بر می دارد. یک به یک با دوستان‌ش احوال پرسی می کند همزمان با هرکدام دستی هم می دهد.

شیوا باخونسردی ریزحرکات‌ش را می کاود، مه گل از نظرش زیادی لوند واغواگر بود. اما همین این ها برای کینه اش وحسادت عجیب اش خوب نبود، ابدا خوب نبود.

- چطوری؟

باصدای مه گل، تکان آرامی خورده و با سر جواب می دهد. همزمان که روی تردمیل می دوئد با حوله عرق روی پیشانی اش را می گیرد:

-چه زود اومدی نیم ساعت رو؟

لبخندپهنی زده و کنارش روی دستگاه تردمیل می ایستد با مکثی دکمه استارت را می زند به حالت نرمش، ابتدا بدن‌ش را گرم می کند:

- بیکار بودم گفتم زودتر بیام یکم تمرین کنم، بعدش اگه تنها می موندم پاک دیوونه می شدم.


romangram.com | @romangram_com