#جورچین_پارت_12

- هیچ معلومه که آرتا کدوم گوریه؟

پوران دخت با غیظ لب سایید تا درشت بار مادر رنج‌دیده نکند.

- گیلدا می‌دونم ناراحتی ولی احترامت دست خودت باشه...

گیلدا با خشم درحالی که تمام بدنش می‌لرزید، فریاد پر دردی کشید:

- چه احترامی پوران... چه کشکی؟ وقتی اون پسره بیعشور، دختر بیچاره منو این‌جا چندساعته کاشته؟ اصلاً کوروش چی می‌گه؟

پوران دندان قروچه‌ای کرد:

- چه‌خبره؟ اون دایه عزیزتر از مادر چی گفته بهتون، مگه؟

گیلدا پوزخندصداداری زد که تمام زاویای پوران دخت درهم جمع شد! سوخت.

- چی گفته؟! می‌گه پسرت، دخترم رو قال گذاشته و در رفته؟ آره پوران؟ پسرت همچین غلطی کرده؟ می‌خوام از زبون خودت بشنوم کہ...



مه‌گل شتاب زده با امید تلفن را از دست مادرش چنگ زد با هق هق و درماندگی لکنت وار پرسید:

- عمهع... عمه پوران... راست می‌گن... آره... آرتا...

بزاق دهانش را پردرد فرو داد:

- آرتا نمی..‌ نمی‌آد دنبالم... آره عمه اون... رفته...

مظلوم‌وار با هق زدن نالان کرد:

- آرتا رفته؟


romangram.com | @romangram_com