#جورچین_پارت_113

سکوت کشدار وپنهان کردن صورت ودزدیدن چشمان اش، خنده عصبی و حرص دار کوروش روی ترک‌های دیوار لرزه می‌اندازد:

- اصلا شوخی جالبی نبود ازت توقع داشتم یه چیز بامزه تر بگی و...



خش گرفته دو رگه زیرلب نالان می کند:

- کاش شوخی بود، کاش شوخی ترین شوخی دنیا بود واسم، کوروش. ولی می بینی این شوخی داره زندگی من و دختری که دوسش دارم رو ازم می گیره! بدم می‌گیره اونقدی که بخوام خودم دستی دستی خودم‌رو بندازم تو گور و تموم.



کورش مات ومبهوت، حیرت زده به نقطه ای خیره می شود. هضم اش سخت و غیرقابل باور بود و نمی توانست ربط‌ش به مه گل و دوری هشت ساله وآمدن یک دفعه اش صدالبته جنجالی که تازگی ها به پا کرده، چیست؟



- شب نامزدی مون وقتی می خواستم برم مه گل تو آرایشگاه، بهم زنگ زدند خیلی سریع تر از اون چیزی که فکرش می کردم دست بکار شده بودند با کلی عکس وفیلم اون شب لعنتی تهدیم کردند اگه ازدواج کنم حتما آبروم جلوی همه خصوصا خاندان خودمون می برن، فکر می کردم بخاطر پول واین چیزا، می‌خوان گند بزنن به آبروم... پس بهشون وعده پول دادم اما اونا جدی تهدیدم کردند اگه جوون نامزدم رو دوست دارم باید خیلی زود خودم رو گورم رو گم کنم وگرنه علاوه به بی آبرویم جوون مه گل رو هم می گیرند اونم نه به راحتی بلکه... بلکه...



گوشه چشم‌اش خیس و تَر می شوند، شانه هایش آرام تکان می خوردند، نفس اش سنگین و به شمارش افتاده. قلب اش تندتر از همیشه می نواخت.

کوروش باصدای ارتعاشی بلند وخشمگین فریاد می کشد:

- چرا حالا داری اینارو می گی تو لعنتی؟

چرا باید الان بفکرت برسه که ممکنه جوون مه گل توخطره باشه احمق؟!

اونم وقتی که مه گل طفلک رفته یه کشورغریب و ممکنه هربلایی سرش بیارن و...

دهانش در میان حرف یک استوپ تلخ می کند، مزه دهانش تلخ وگس شده و مردمک چشمان اش دو دو زده اطراف را با وحشت می کاوید.


romangram.com | @romangram_com