#جورچین_پارت_107
- تو چرا جلز ولز می کنی، وقتی این وسط بازم من خراب شدم...
باغیظ و لحن خصمانه ای افزوده:
- انگار باورتون شده من توهم زدم اون طرف مجید نبوده بلکه دو نفر مزاحم بوده و...
عصبی انگشت سبابه اش را گوشه چشمش می کشد:
- خستم، بهتره یه مدت دور باشم شاید بخودش بیاد و بره راستش بگه، هرچند بعید می دونم از این پسرعمه فرنگ رفته آبی گرم بشه!
محیا پر وبال به افکار مشغوشش می دهد با غیظ و حرص.
- اِ اِ مردک چهجوری توی همه مون راست راست دروغ میگه که تو توهم زدی! یعنی دلم می خواست با همین ناخونام جفت چشاشی باباقوریش رو دربیارم!
نیشخندی زده و پشت به محیا وارد حمام می شود، هنوز صدای حرصی اش می آمد بی درنگ زیب شلوارش می کشد با عوض کردن ست راحتی اش، با مانتوپاییزه وجین تنگش از حمام خارج می شود.
جلوی آینه با اتو مو جلوی موهایش را صاف و طره ای موهایش را جلو پشت گوش باسنجاق می بندد.
درنهایت با کشیدن رژسرخ و زدن ادکلن ملایم اش، شال گلبهی اش را آزادانه روی موها انداخته و با گرفتن کابین بگش از اتاق خارج می شود.
گیلدا و هرمز خان هر دو با دیدن نازدانه اشان لبخندگرمابخشی به رویش زدند و با برخاستن از روی کاناپه ها؛ همگی راهی فرودگاه شدند...
گیلدا فین فین کنان مه گل را در آغوش می گیرد، دستانش که دورش حلقه می شود، حس می کند که چقد نحیف ولاغر شده شاهدانه اش.
- مواظب خورد وخوراکت باشی مادر، نخوای رژیم بگیری همین گوشت تنتم آب کنی... بخدا مه گل بفهمم بخود نمی رسی سریع میام پیشتا، پس فکرخودت باش عزیزم.
هرمز خان دستی به صورت صاف ونیمه زبرش می کشد، چشم های چین خورده اش رخ زیبای گیلدا را نشانه می گیرد:
- خانوم اینقد دم رفتن اشک بچه رو در نیار بزار با دل خوش بره پی مسابقه ش!
romangram.com | @romangram_com