#جورچین_پارت_104

- من از رستوران زدم بیرون که صدای جیغ مه گل رو شنیدم وقتی رفتم دنبالش دیدم دونفر دارند اذیتش می کنن، حالش خیلی بد بود همه ش گریه می کرد و می گفت همه چیز رو تار می بینه... خب منم وقتی دیدم اونا دارند اذیتش می کنن باهاشون درگیر شدم که از شانس بدم یکی شون تنیک می‌دونست یهو زد ناجور توسرم دیگه چیزی نفهمیدم.



میخکوب و تیزشده حرکات آرتا زیر نظر داشت، مشت شدن گره دستانش به همراه سایشش فک و...

- خوبه پس می تونی چهره نگاری کنی تا بفرستم دنبالشون واسه دستگیری.

آرتا در دام گیر افتاده لحظه ای تبسم کرد، بدون عقل حرفی زده حالا مثل خر در گِل مانده که چه بگوید!



سکوت کشدار آرتا، لبخند فاتحانه ای به جوادی هدیه داد اما لحن مصمم و جدی آرتا لبخندش را روی لبانش ماسید.

- من شکایتی ندارم نه من نه خانوادم، دختردایی م اشتباه فکر کرده که این یارو رو می شناسه، بهرحال ممنون که اومدین.

لحن آرتا، خوشایند جوادی نبود اما به مدد تجربه اش؛ سری به تایید تکان داده و از جایش برخاست ولی...

- خیلی خب، حالا که شما از خیرشکایتون گذشتین باید بگم روند پرونده هنوز باز می مونه چون طبق قانون ضرب وشتم مجازات کیفری داره. ما همه تلاشمون رو می کنیم تا متهم اصلی پرونده مشخص وتحویل قانون بدیم.

خونسرد می گوید و خونسردتر بی توجه به رنگ سرخ شده آرتا، از اتاق خارج می شود.

کوروش با صدای بلندی وبرخورد شکستن چیزی، شتاب زده در را گشوده و پشت سرش پوران وهرمز فریدون گیلدا با بهت و سنگکوبی به صندلی پرت شده وکمپوت های ریخته شده کف زمین چشم می دوزند.

قفسه سینه آرتا باغیظ وخشم بالا وپایین می شوند هیچکس جرات نزدیک شدن نداشت به غیر از پوران مادرش.

- الهی درد وبلات بخوره فرق سرم مادر، چرا این کار رو باخودت وما می کنی آخه عزیزم؟

آناهیتا شوکه اشک حاصل از غم وبغض اش را با نوک انگشت پس می زند. فریدون ناراحت سر در گریبان نزدیک پسرش می شود، گیلدا نگاه معناداری حواله هرمزخان انداخته با اخم از اتاق و راهرو بیمارستان خروج می کند.

دلش از دیوانه بازی واین روی آرتا کباب درحین حال برای عزیز دانه اش مسرور بود ولی طاقت درشت شنیدن از هرمز خان را به واسه حمایت خواهر برادری رگ وریشه مهم تر از آن هم خون بودن اشان را نداشت.


romangram.com | @romangram_com