#جنون_انتقام_پارت_78

پدرام:زن داداش....یادت باشه سرعقدازمن اجازه نگرفتی من ازت بزرگتر بودم ها...بعدهم زدزیرخنده....سامیار:بیصدابا....بزرگتررررر....اونجوری بایدازیک گردان زنده ومرده هم اجازه میگرفت...همینطوری پدرم دراومد تابله گفت...این پری خانم هم که ول کن

نبود هرلحظه یک جا میفرستادش....به شما دوتا بود تاشب هم جواب بله رونمیگرفتم....

بااین حرؾ سامیارپذیرایی ازصدای خنده منفجرشد...پشت چشمی برای سامیار نازک کردم وگفتم:توعجولی من چه کنم....سامیارکنارگوشم زمزمه

کرد:آره...خیلی عجولم...امشب مواظب به خودت باش که عجلم کاردستت نده....

ازحرفش خون به صورتم هجوم آوردوسرخ شدم وازگرمای نفسش که به گوشم میخوردتنم مور مور شد...لبم رو زیر دندون کشیدم تا خودم رو کنترل

کنم....اه....من ازاین بی جنبه ترم...

پری:پس چی؟؟؟انتظار داشتید تا اومدید گفتید سلام...ماهم بگیم بردارببر؟؟؟؟نه برادرمن هرکه طاووس خواهدجورهندوستان کشد.....اینطوری یاس....

سامیارسرش رو کج کردو چشماشوریزکردوبانگاه خیره به پری گفت:شما زبون هم داری؟؟؟؟ فکرمیکردم فقط زیبایی شما بینظیره ولی بایداعتراؾ کنم زبونت

بیشتراززیباییت به چشم میاد.

پری سرش رو پایین انداخت وصورتش ازخجالت سرخ شد.....پدرام دردفاع ازپری روبه سامیارکرد.....

پدرام:هویییی.....تومگه خودت ناموس نداری به ناموس مردم نگاه میکنی؟؟؟؟

سامیار:بشین بینم....ناموس مردم تااونجا که من خبردارم پری خانم یک جورایی خواهرزن بنده میشن....اینکه من راجع به خواهرزنم نظربدم ربطی به ناموس

کسی نداره....

پدرام:اااا....پس خبرنداری.....ایشون ازاین به بعدیک جورایی ناموس بندست.....

سامیار:ازکی تا حالا.....ببینم براخواهرزنم نقشه کشیدی؟؟؟بیچارت میکنم پدرام....

پدرام:درجوابت باید عرض کنم از دیشب بااجازه عموجون ومادرعزیزش قراربراین شدتامدتی باهم درارتباط باشیم تابااخلاق های هم آشنا بشیم واگرشد....دی

دیری دی دی......


romangram.com | @romangram_com