#جنون_انتقام_پارت_67
بافریادم ماشین روکنارخیابون کشیدومحکم زدروترمز....چنان محکم که باسررفتم توشیشه وپیشونیم حسابی دردگرفت.....زخم نشدامادردشدیدی داشت کمی هم
ورم کردباؼیض به سامیار نگاه کردم هنوز به روبرو خیره بود...دیوونه ای حوالش کردم ومشؽول ماساژ پیشونیم شدم... سکوت سنگینی بینمون بود...دلم
میخواست حرفی بزنم امادوست نداشتم این سکوت رو من بشکنم پس صبرکردم تاخودش حرفی بزنه...چند دقیقه ای گذشت وبلاخره سامیارلب بازکرد...
سامیار:چیزی هست که باید بهت بگم.....راستش.....راستش ازهمون روزی که برای عذر خواهی اومدم خونه وتورودیدم ازت خوشم اومد نمیدونم شاید به قول
آرزو مهره مارداری اما بد به دلم نشستی....فکرمیکردم یک هوسی واز سرم می افتی...امااینطور نشد...موقع آموزش گیتار هرلحظه ودقیقه احساس میکردم
بیشتر بهت وابسته میشم ومیخوام که داشته باشمت...کم کم کاراتم برام مهم شد...حرؾ زدنات با دیگرون برام زجرآورشد...دوست نداشتم.....دوست نداشتم کسی
بهت نگاه کنه....الان هم دوست ندارم....دیگه صبرم تموم شده...من...من میخوام خنده هات فقط مال من باشه...دوست ندارم کسی جز من لمست کنه...دوست
ندارم هرلحظه یکی بهت ابراز علاقه کنه وبرای بدست آوردنت پا پیش بزاره....میخوام به اسم خودم بکنمت تا هرکی چشمش دنبالته دست برداره...نمیخوام
ماجرای امشب تکرار بشه....نمیخوام یک شاهین دیگه درست بشه....میخوام مال من بشی...باید مال من بشی...
باتعجب به حرفاش گوش میکردم...صدای قلبم رو به وضوح میشنیدم....باورم نمیشد این سامیاره که داره به من اعتراؾ میکنه باتمام ؼرور و بی
تفاوتیش....حرفاش که تموم شدبه طرفم برگشت وتوچشمام خیره شد...سامیار:فرداباپدرصحبت میکنم خودت رو برای مراسم آماده کن...تکرار میکنم باید مال من بشی.....
زیر لب زمزمه وار گفتم:باید....باید....اما.....
هنوزجملم روکامل نکرده بودم که حرفم رو بریدوگفت:درست فهمیدی باید...دستی گوشه لبش کشیدو گفت:من زورگووخودخواهم وتوهم باید بااین آدم
زورگوکنار بیای چون میخوادت باتمام وجودبعدهم ازاون لبخندهای دلبرانه زد....
دلم قنج رفت واسه این زورگویی واین بایدهاش لذت بردم از حس مالکیتش...دوباره پرسید:جوابت چیه آرامم؟؟؟؟؟؟
وای خدادیگه توان کنترل خودم رونداشتم منی که دیوانه وار عاشقش بودم حالا احساس میکردم توآسمونم ازمیم مالکیتی که بهم نسبت دادمست شدم....سرم رو
پایین انداختم دیگه نمیتونستم نوچشماش خیره بشم...خجالت میکشیدم ..... احساس میکردم گرگرفتم وصورتم قرمز شده...آروم گفتم:هرچی توبگی......دست
romangram.com | @romangram_com