#جنون_انتقام_پارت_31

ماشین دایی یک مازاراتی سفیدباحال بودهیچ فکرنمیکردم زمانی برسه که توماشینی مثل این بشینم واسه من یک آرزوی دست نیافتنی بوداماحالا.....

دایی باسرعت رانندگی میکردومن توی صندلی نرمش فرورفته بودم وبه آهنگی که پخش میشد گوش میدادم(آهنگ سنگ صبوره محسن چاووشی بود)

رفیقه من سنگه صبوره ؼهام به دیدم بیا که خیلی تنهام

هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم چه دنیای روبه زوالی دارم

مجنونمو دل زده ازخیلیا خیلی دلم گرفته از خیلیا

نمونده ازجوونیام نشونی پیرشدم پیرتوای جوونی تنهایه بی سنگه صبور خونه ی سردوسوتوکور

تویه شبات ستاره نیست موندیوراه چاره نیست اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد

اماتوکوه درد باش طاقت بیارومردباش ************************************************************

میدونستم چرادایی این آهنگ روگوش میده،چون متن آهنگ عجیب وصؾ حال این روزای داییه.بلاخره به بهشت زهرارسیدیم سرراه یک دسته گل رزومریم که

مامانم عاشقشون بودگرفتیم وبه طرؾ خونه ابدی مامان وبابام پرواز کردم.چشمم که به پارچه ی سیاهی که روی مزارشون کشیده شده بودافتاددلم

گرفت.هنوزروی مزارشون سنگ نزاشته بودندچون زیاد ازرفتنشون نگذشته.......

کنارشون روی زمین نشستم درست بین دوتاشون گلها روپرپرکردم وروی مزارشون ریختم.

باهاشون دردودل کردم وگریه کردم،ازتنهاییهام ودلتنگیهام گفتم ازاینکه چقدرخوشحالم که دایی

روبهم رسوندن،خوب که سبک شدم ازجا بلندشدم وسمت ماشین دایی رفتم.دایی هم فاتحه ای خوندوکمی اونجانشست وبعدچنددقیقه اومدوبازراه افتادیم اینبارسمت

خونه ی پدریم.وقتی وارد اون کوچه شدیم تمام خاطرات مثل یک فیلم جلوی چشمام جون گرفتن کلیدانداختم ودروبازکردم باورودم به خونه انگارمامان

وبابارومیدیدم وصدای خنده هاشون رو می شنیدم

واردساختمون شدم وبه اتاقم رفتم وچیزهایی که لازم داشتم روتوی یک ساک دستی کوچک گذاشتم.تمام وسایلی که برداشتم شامل آلبوم خانوادگی،حلقه عروسی


romangram.com | @romangram_com