#جنون_انتقام_پارت_28
روحیه به ویلای شمال میرفتند.چندسالی به همین روال گذشت سامیارپانزده ساله بودکه مادرم فوت کردوپدرم سکته کردوزمین گیرشدوتمام دارایش را به من
داد،امامن اون ثروت رو بدون سهیلانمی خواستم.سهم خودم روباشرکت پخش داروی پدرم به سامیارسپردم وبه اسمش کردم وفقط بیمارستان فوق تخصصی که
توش کارمیکردم رو برای خودم نگه داشتم بانیمی از خونه پدری ،سهم سهیلا نیمه ی دیگه ی خونه پدری بودویک پاساژچهارطبقه لوکس که به اسم خودم کردم
تاهروقت برگشت رسم امانتداری بجا بیارم وسهمش رو بهش پس بدم.پدرم هم یک سال بعدازمادرم فوت کردومن تنها شدم با زنی که نمی فهمیدمش وپسری که
کمبود مادر را بیش از قبل احساس میکرد واین باعث منزوی شدنش شد.وقتی سامیارهجده ساله شدبه اسرار ژیلاپسرم ودوستش پدرام روبه کانادا پیش مادرش
فرستادکه دانشگاه بره واونجاادامه تحصیل بده معتقدبودسامیار اینجابه جایی نمی رسه.بارفتن سامیار تنها تر شدم.ژیلاسرگرم کار خودش بود ونسبت به من
سردوبی تفاوت شده بودانگارکه من اصلاوجودنداشتم.من هم همه ی وقت و انرژیم رو گذاشتم برای پیداکردن خواهر یک دانه ام ورفیق نارفیقی که باخواهرم هم
دل شده بوددراین بی خبری ودوری اماهرچه بیشترجستجو میکردم کمتربه نتیجه می رسیدم.ده سال گذشت باتمام بدوخوب وتلخیش وحالا سامیار یک دانه من
قصد برگشت به وطن کرده بود.بعد ده سال عوض شده بودمردشده بودومحکم وقوی ازدیدنش واقعا خوشحال شدم،مردونه همدیگه رودرآؼوش گرفتیم.چندماهیکه سامیار بامازندگی میکردخونه دوباره زنده شده بودوزندگی معنی تازه ای برای من داشت،روحیه منهم باوجود پسرم فوق العاده شده بودوانرژی گرفته بودم
تااینکه سامیاروپدرام شرکت پدرم رودوباره راه اندازی کردندوکارشون روپرقدرت شروع کردندنتیجه ی خوبی هم گرفتندوباشرکتهای بزرگی دادوستد میکردند
وبین شرکت های بزرگ حرفی برای گفتن داشتندسامیار واقعا پرقدرت ومقتدره واین خصلت روازپدرم به ارث برده.خیلی خوشحال بودم از موفقیت پسرم
تااینکه سامیار برای خودش خونه ای خریدوباتمام مخالفتم ازماجداشدویک هفته بعدازرفتن سامیاردرخواست طلاق ژیلابدستم رسید.می دونستم تصمیمش رو
گرفته و میخوادطلاق بگیره ،من هیچ مخالفتی نکردم وتوافقی طلاق گرفتیم.ژیلارفت پیش سامیاروبا اون زندگی میکردوباز من تنها شدم.سامیارمنوتوی طلاق
مادرش مقصر میدونست ومیگفت باید بامادرش مخالفت میکردم ونمیزاشتم ازم جدابشه اما من این کارونکردم چون ژیلا رو میشناختم سالهابودکه ژیلاازمن
بریده بودومیدونستم دلیلش تنوع طلبیه ذاتی که توی وجودش وبخاطرتربیت فرنگیشه.....بعدازجدایی من وژیلا رابطم باسامیارهم قطع شدبی معرفت حتی به پدر
بودن قبولم نداشت که گاهی سری بهم بزنه درحالی که من دلم براش پرمیزدوتمام امیدم بود.گاهی بهش سرمیزدم اما وقتی بی مهریش رو دیدم منم دیگه طرفش
نرفتم احساس کردم اینطور راحت تره... وبود.
romangram.com | @romangram_com