#جنون_انتقام_پارت_25

بلندتقریبا فریادزد.

مرد:دخترقاتل مادرم روبه بهانه ی درمان به خونت آوردی وحالاهم به جای مداوا داری باهاش معاشقه میکنی؟؟؟؟؟!!!اگه این دخترباهرزگیش تونسته توروخام

کنه تاازخون مادرم بگذری مطمئن باش من نمی گذرم وانتقامش رومیگیرم حالااون شخص قاتل مادرم باشه یا دخترش فرقی نمیکنه.

بعدروبه من گفت:دختره ی هرزه،پدرم رو رام کردی منو نمیتونی گول بزنی....بادست به سینه اش کوبیدوادامه داد:من انتقام مادرم روازت میگیرم...انتقام

میگیرم...مطمئن باش...

دایی باخشم وصورتی که از عصبانیت قرمز شده بود به سمت مرد جوان رفت ومتقابلا فریاد زد:حرؾ دهنت رو بفهم سامیارررررر!!!!!

سامیار:حقیقت تلخه آقای دکتر؟؟؟؟؟به معشوقتون بی احترامی شد؟؟؟؟چند بارباهات خوابیده که اینطورازش حمایت میکنی؟؟؟؟؟خوب رامت کرده

دکتررررررر...

دایی باتمام عصبانیتش سیلی به صورت سامیار زدکه ازشدت ضربه سرش به طرفی کج شدو موهاش روی صورتش ریخت.بادیدن حرکت دایی هین بلندی

کشیدم ودستم روجلوی دهنم گذاشتم.آرزو هم ازآشپز خونه بیرون اومده بودوبا وحشت به این پدرو پسر نگاه میکرد...سامیاردستش روروی صورتش گذاشته

بودوآروم ماساژمیداد.دایی باصدایی که دراثردادزدن خش برداشته بودگفت:چیزی که نمیدونی روقضاوت نکن؟؟؟؟؟

سامیارباهمون گستاخی سربلندکردوتوچشمای دایی زل زدوباؼرورگفت:هه....همه چیزروشنه احتیاج به دونستن نیست...چیزی که عیانه چه حاجت به بیانه...

بااین حرؾ به سرعت از خونه خارج شدورفت.دایی درحالی که سرش رو توی دستاش گرفته بودروی مبل نشست.

من که هنوزازاتفاقات چندلحظه پیش شوکه بودم وهمونطو که ایستاده بودم، فکر میکردم.پس سامیارپسردایی منه....هه...چه راحت اومدوانگ هرزگی بهم

زدورفت...منظورش ازقاتل بابام بود؟؟؟؟امااون که یک حادثه بودنه قتل؟؟؟؟خودم رودلداری دادم:آرام اون یک مرده ومادرش روازدست داده من بهتر از

هرکسی درکش میکنم ومیدونم چه فشار عصبی روشه اگه باسرزنش ودادزدن سرمن از ؼمش کم میشه عیبی نداره بذارؼمش سبک بشه بلاخره هرچی باشه

پسرداییمه پس نباید بد باشه چون بابایی مثل دایی داره ونگاهی به دایی ؼمزده کردم که روی مبل نشسته بودبه طرفش رفتم وکنارش نشستم وباناراحتی گفتم:دایی


romangram.com | @romangram_com