#جوجه_رنگی_من_پارت_96

آرشام:خوب گفتی یادم نبود....بعداز ظهر شرکت نمیریم زنگ بزن به محمد رضا (معاون شرکت)بگو

آرتام:ایول باشه داداشی....

بعداز رفتن آرتام یکمی با‌گوشیم خودمو‌سرگرم کردم و‌چشام خسته شد و‌خوابم برد..

دوباره صدای نحس آرتام از خواب بیدارم کرد

آرشام:آرتام چته مثه دخترا جیغ جیغ میکنی....صداتو ببر

آرتام:پاشو د دیر شد،،تا جناب حاضر بشی دیر میشه...

پاشدم و رفتم پایین ،مامان تو آشپز خونه بود...

آرشام:سلام مامانی

هیوا:ساعت خواب مادر...شب میخوایدبرید مهمونی؟؟

آرشام:اوهوم جشن تولد یکی از بچه هاس...

هیوا:باشه مادر بیا این شیر و خرمارو بخور که تاشب ضعف نکنی.

آرشام:مرسی گلی

شیر وخرما رو‌خوردم ورفتم تو اتاقم ..ساعت۷بود ،،لباسایی که قرا بود بپوشم و انداختم روتخت...

آرتام:داشی این لباسارو میپوشی؟

آرشام:اوهوم..تو‌هم برو بگرد پیدا کن لباساتوشلخته..خندیدم...


romangram.com | @romangram_com