#جوجه_رنگی_من_پارت_92
آرتام: ترنم خانوم خواهرتون چرا اینقد عصبانی هستن؟؟؟
ترنم:شاید هرکسی جای منو خواهرم بود همینطور میشد
آرشام:چطورمگه؟؟
ترمه:ترنم بسه
آرشام:یه سوال بود...شماچتونه خانوم دعوا نداریم که
ترمه:چرا من باعالم و آدم دعوا دارم،،،توبچگی مادرمونو از دست دادیم،،تادبیرستان و تموم کردیم پدرمون که معلم بود تویه تصادف قطع نخاع شد وما مجبورشدیم برااینکه خیلی زود مشغول بکار بشیم رشته ی پرستاری وکه به رشتمون میخورد انتخاب کنیم،،،حالا مثه سگ کار میکنیم وپول داروهای بابا و خورد وخوراکمونو درمیاریم...متوجه شدید؟؟
بهم ریختم این دوتا دختر چقد سختی کشیدن!!
نمیذاشتن تا دم در خونشون بریم،،آرتام اینقد اصرار کرد تا بالآخزه رسوندیمشون...
ترمه وترنم.
ترمه:بچه پروها
ترنم:نگوخواهر من اونی که پشت فرمون بود چقد خوب وبامزه بود
ترمه:اون یکی هم اینگاری عصا قورت داده بود
خندیدیم...
رسیدیم در واحدمون و باز کردم...
ترمه:ما اومدیدم بابایی ،سلام
romangram.com | @romangram_com