#جوجه_رنگی_من_پارت_9

بعدشم مامان رفت و من بابا و‌هیراد نشستیم فوتبال نگا کردیم اونم باتخمه ی فراوان و صدای بلند ..ساعت ۱بامداد بود که همه جا رو‌مرتب کردیم و بعد گفتن شب بخیر بوس نثار صورت هم کردیم و رفتیم بخوابیم.......

داشتم خواب یه خونه ی شکلاتی میدیدم که یهو حس کردم صورتم خیس شده ....چشامو‌باز کردم که دیدم هیراد پارچ‌اب دستشه و داره خیسم میکنه....

شروع کردم به خندیدن،هیراد تعجب کرد

هیوا:چه کار باحالی ایول خخخخخ

هیراد:تو چه عجوزه ای هستی ...مارمولک الان باید حیغ بکشی....

خندیدم وگفتم:من مثل دوست دخترای زشتت نیستم

نشست پایین تخت و‌مهربون نگاهم کرد وگفت:تو ماهه منی...تو خوشگلترین روی زمینی،تو‌نازنین دردونه ی منی....فکرا تو کردی جوجه‌ رنگیه من؟؟؟؟

هیوا:خندیدم و پریدم تو بغلش و گفتم :اوهوم پیش به سوی ماجرا جویی!!!

خندید و گفت:بپر صبحونه بخوریم بریم خرید خل دونه ی من....خلاصه بعد از یه ساعت از خونه زدیم بیرون....

وقتی باهیراد راه میریم پسرا باحسرت منو نگا میکنن خترا باحسرت هیراد،داداشیه منم غیرتی،البته من از دخترایی نیستم‌که سوء استفاده کنم...همیشه حجابمم رعایت کردیم‌باکلاس بودن ربطی به بی حجابی و نمایان کردن خودت نیس.....

خلاصه یه عالمه پاساژارو‌گشتیم و یه لباس خیلی خیلی خیلی خوشگل و‌پوشیده به سلیقه ی هیراد انتخاب کردم(نگران‌نباشید لباس و‌طوری توصیف میکنم که قشنگ تصویرش تو ی ذهنتون بیاد)

بعد از کلی گشتن داداشیمم به سلیقه ی من لباس خرید و‌رفتیم‌خونه.....

سلااااااام بر اهل منزل ....ما اومدیما....‌

عاطی جون:گلکم خوش اومدی.....

هیوا:جوووووون عاطیه منم که اینجاست.....


romangram.com | @romangram_com