#جوجه_رنگی_من_پارت_10

مامان:بجنب دست و‌صورتتو‌بشور بیا نهار که هممون گرسنه ایم

هیوا: ای به روی چشمممممممممم

مامان :چشات بی بلا!!!!

خلاصه نهار خوردیم وصحبتامون پیرامون مهمونیه شب چرخید....بعد از نهار وجمع کردن میز و‌ظرفا مامان گفت:هیوا ماپر برو‌بخواب شب خوابت نگیره. تابیام‌خوشگلت کنم!!!(اخه مامان مریمم دوره ی آرایشگری هم دیده)

هیوا:چشم!!!

عاطی جون:ببینم چجوری رومو سفید میکنی

بوسش کردم ورفتمتو اتاقم....

مامان:هیوا پاشو مادر ساعت ۶تاآماده شیم دیر میشه

هیوا:باجه مامی....

تندی پاشدم ویه دوش الکی گرفتم و‌مامان اومد سر بختم.....

وقتی کارش تموم شد خودمو دیدم وگفتم:اوممممم چه کرده مادرم....ای وای مادرم.......

گفت لباستو‌بپوش تا من اماده شم....مامان رفت و‌به خودم‌تو آینه نگا کردم...چشام‌و‌یه خط چشمه نسبتا کلفتی کشیده بود و‌مژه هامو‌ریمل کرده ه‌و‌حجمش دوبرابر شده بود....به گونه های کشیدم با فون و‌یه رژگونه ی خیلی مات کرمی حالت و‌حجم دارده بود و‌لبای قلوه ایمو و یه صورتیه خیلی خوشگلی درآورده بود...موهامم به سمت بالا جمع کرده‌بود اما چون لباسم‌پرنسسی بوپ منم عادت به موباز رفتن‌به مهمونیای قاطی و ندارم یه کلاه مخصوص لباس پرنسسی که روسرم‌و‌میگیره و‌تورش تا نیمه ی پیشونیم میاد وباهاش ست کردم....

خلاصه با هزار دنگ و فنگ لباسمو تنم کردم وبعد همه ی موهامو زیر کلاه جمع کردم و به خودم‌نگا کردم واقعا شبیه پرنسسا شدم....

یهو‌هیراد اومد تو اتاق...برگشتم ونگاهش کردم...بغض‌کرد و‌گفت: چقد خوشگل شدی پرنسس داداشی.... بهش گفتم توهم‌خوشتیپ شدی عشقه خواهری(لباسم آستینای پرنسسی داشت و حالت دکلته ای زیرش آستر سفیدی ک به توسی هم مایل بود داشت و‌روش هم تور کار شده بود که قمت آستینا و سرشونمو تور میگرفت...البته اصلا بدن نما نبود

.تورشم‌یه تور حریری سفید بود...کلاه روی سرمم سفید بود)


romangram.com | @romangram_com