#جوجه_رنگی_من_پارت_89

هیوا:آرتام بیام‌پیداش کنم میدونم باهات چیکارکنما

آرتام:شما بیا پیدا کن،،خودم‌نوکریتو میکنم

خندیدم‌و‌رفتم تو اتاقش،،برعکس آرشام،آرتام خیلی شلختس

هیوا:آرتام از آرشام یاد بگیر چه وضعشه این کمدت.؟؟

آرتام:مامان جون منو‌بیخیال برو‌ آق داداشمو از خواب بیدارش کن

تیشرتشو‌پیدا کردم و‌دادم بهش خندیدمو‌ازاتاق بیرون رفتم...برعکس آرتام، آرشام خیلی دیر از خواب بلند میشه،عاشق خوابه....

در اتاقش و‌باز کردم...بی خبر از دنیا خوابیده بود...ساعت۸صبح بود دیگه باید آماده میشد که بره شرکت...

هیوا:آرشام مادر بیدارشو‌بسه چقد میخوابی قربونت بشم؟؟

آرشام خمیازه کشید و‌چشاشو به‌زور باز کرد تامنو‌دید گفت:سلام مامانی ...صبحت بخیر ناز بانو،،،ساعت چنده!؟؟

هیوا:۸گل پسر پاشو‌مادر.‌‌آرتام اومد تو اتاق،

آرتام:پاشو آرشام تا آماده بشیم و صبحونه بخوریم دیر شده

هیوا:گل پسرا پایین صبحونه حاضر میکنم بیاین بخورین منم ساعت ۱۰باید برم مطب

رفتم پایین و‌میز و‌چیدم‌

کوهیار:خانوم گل این آق پسرات نمیان صبحونه بخوریم؟؟؟

هیوا:الان میان ،،تا چایی ریختم پسراهم پیداشون شده و مثله همیشه دورهم صبحونه خوردیم...


romangram.com | @romangram_com