#جوجه_رنگی_من_پارت_81
هیوا
همه چی عالی بود...کوهیار لحظه ای از کنارم جم نمیخورد....عاشقشم...
امشب خونه مامان عاطی اینا همگی جمع ایم دور هم....
هیوا:کوهیار؟؟؟؟؟
کوهیار:جونم عسل بانو؟؟
اومد روبروم...گردن بندمو بنداز گردنم...قفلش ریزه نمیتونم ببندم
کوهیار:ای به چشم...آرومگردن بندموبست وبعدش یه بوسه ای روی گردنم کاشت....
بدنم مور مور شد...داغ شدم....گفتم:پسر خوبی باش تاشب....بعدش یه چشمکزدم و خندیدم
کوهیار:هیوا یهویی دلم درد گرفت میشه نریم؟؟؟
خندیدن وگفتمزود میایم....
بعدش یه تونیک حریر صورتی چرکپوشیدم وساپورت مشکی وروسری صورتی مشکی با کفش عروسکی مشکی...
ورژ صورتیوپالتوی خز سفیدمو پوشیدم وکوهیارم یقه سه سانتیه سفید جذبشوکه کاموایی بود وبافت ریزی داشت تنش کرد با شلوار مشکی ویه پالتوی مشکی...بعدش دستموگرفتم ورفتیم...
شب خوبی بود تمومشب عاطی جون منوپیش خودش نشوند ودائم بوسممیکرد وبغض میکرد...وگلگی که کجا بودم .چیکار میکردمو...باهمه ی اینا شب عالی ای روکنار خاتوادم گذروندم...از نگاه کوهیار میشد خوند که دیگه طاقت نداره...به بهونه ی خستگی خودمو کوهیار زود بلند شدیم...
خیلی با سرعت روند سمت خونه...
هیوا:عشقم یواش دوتا کوچه دیگه میرسیم
romangram.com | @romangram_com