#جوجه_رنگی_من_پارت_76
کوهیار:سلام دکتر موسوی...بامن کار داشتید؟؟
دکترموسوی:کوهیار پسرم همین الان یه تلفن مهک از رشت به ما شده،،یه خانوم تو یه تصادف به شدت مجروح شده...وضعیت خوبی نداره..بیمارستان رشت فعلا یه جراححاذق نداره...خانوم در وضعیت
خوبی نیست وخونریزی مغزی داره...باید همین الان با هلیکوپتر اعزام شی رشت
کوهیار:مشکلی نداره جز وظایفمه..به باند پرواز اطلاع بدید
رفتم و وسایله مورد نیازموبرداشتم وسریع رفتم وسوار هلیکوپتر شدم ورفتم...بعد حدود دوساعت رشت بودم...با عجله رفتمسمت بیمارستان،،یه پررستار اومد کنارموتند تند وضعیت بیمار وگزارش داد وگفت که ۴ماهه بار دارم بوده که بچه سقط شده ووکورتاژ بچهمونده واسه بعداز این عمل بیمار..که فثط تونستن وضعیتشوثابت نگهدارن...
داشتمبه سمت اتاق عمل میرفتم که یه خانومی گفت: دختر منو نجات بده دکتر التماست میکنم ،،هیوای منو نجات بده.
باشنیدن اسمه هیوا تموم تنم ریخت...قدمامو تند کردم ورفتم صورته بیمار و دیدم...
یاحسین...هیوای من؟؟خدایا بالآخره دیدمش اما تو اینوضعیت...اشکام جاری شد..
پرستار:دکتر تو رو خدا عجله کنید تا از دست نرفته
با عجله لباس عمل وپوشیدم رفتم بالا سر نفسم ..زندگی همه کسم حالا تو دستای من بود...بعداز ۶ساعت طاقت فرسا عمل تموم شدو هیوارو به بخش icuمنتقل کردن...بعداز عمل رفتم و براسلامتی هیوا نماز خوندم....خدایا عمل تموم شد ولی اینکه زندگیه من کی بهوش میاد مشخص نیست...خدایا کمکم کن..کمکش کن...
باورم نمیشد که هیوام حامله بوده...لعنت بمن کاش بیشتر دنبالش میگشتم...بچمون از دست رفته....بلند بلند اشک میریختم وهق هق میکردم...که یه خانومی اومد کنارم وگفت:تو کوهیاری؟؟
کوهیار:بله،شما؟
خانوم:من شهینم کسی که هیوا ۴ماهه کنارمه...
هیوا خیلی دوست داره عاشقته...معلومه توهم دوسشدا ی که خدا اینجوری بهم رسوندتون..
کوهیار:(باگریه)عاشقشم....۴ماهه دارم بدون اون جون میدم ،،تو زندگی دست و پا میزنم...
romangram.com | @romangram_com