#جوجه_رنگی_من_پارت_70
رفتمتو ،مادر یه اتاق برام آماده کرده بود،،،رفتم تو اتاق
مادر:اسمم شهین..میتونی بگی مامان شهین...
هیوا:مرسی مامان شهین..
مامان شهین:گلم پاشویه دوش بگیر...خستگی از تنت در بره...
هیوا:گل گفتی مادر...
رفتم تو حمومی که تو اتاقم بود یه دوش گرفتم یه لباسی پوشیدم و روتخت دراز کشیدم...کهخوابم برد.....
کوهیار
ساعت۱شیه تموم فکرم پیش هیواست...دارم ازنگرانی میمیرم..هیوا کجاست الان؟؟خدایا مراقبش باش تا پیداش کنم...هیچکس ازش خبر نداره....باید به پلیس اطلاع بدم....
هیوای من کجاست؟
هیوا
ساعت۵صبح بودم که از خواب بیدارشدم...تموم فکرم پیش کوهیار بود که الان داره چیکار میکنه؟؟خدای من حتما تا الان همه ای نبودم باخبر شدن....خدایا مراقب کوهیار و خانوادم باش...پاشدم رفتم بیرون از اتاقم که دیدم مامان شهین هم بیداره و داره وضو میگیره ...رفتم کنارش و وضو گرفتم
مامان شهین:سلام گل دختر...صبحت بخیر
هیوا:سلام مادرصبح شماهم بخیر...
مامان شهین:خوب زود بیدار شدی...کلی کار داریم...فکنکنی اینجا بخورو بخوابه؟؟
هیوا:خب خدارو شکر ..من از بیکاری خوشمنمیاد مادر
romangram.com | @romangram_com