#جوجه_رنگی_من_پارت_67
پرستو:نمیدونم،،ولی اگه باشی همهچی خراب میشه
از ماشینش پیاده شدم...تو خیابونا راه میرفتم و اشکمیریختم....داغون بودم،،دلم میخواست برم جایی که دست هیچکس بهم نرسه....از کوهیار دلخور نبودم....میخواستم بجنگم...اما ایندفعه طرف حسابم یه بچس...پس میرم...فقط یه اسم تو ذهنم تکراز میشد: سهیل..
باید از سهیل کمکمیگرفتم
بهش زنگ زدم...
سهیل:سلام بفرمایید؟؟
هیوا:همونطور که اشکمیریختم)سهیل؟؟
سهیل:بله ؟؟شما؟؟؟
هیوا:هیوام
سهیل:چیشده؟؟ چرا داری گریه میکنی؟؟؟
هیوا:بازم اشک
سهیل:کجایی بیام دنبالت؟؟
قطع کردموآدرس جایی که بودم وبراش اس ام اس کردم....بعد نیم ساعت خودشورسوند وسوارپورشه ی مشکیش شدم...
سهیل:هیوا تا اینجا سکته کردم چیشده؟؟؟بعد چهارماه چیشده؟؟؟
هیوا:باگریه همه چیوبراش تعریف کردم.
سهیل:میخوای چیکار کنی!!؟
romangram.com | @romangram_com