#جوجه_رنگی_من_پارت_64

هیوا:باشه...حالا پاشو‌برو‌بخواب

کوهیار:زیاد خوابیدیم پاشو‌بریم حیاط ورزش کنیم

هیوا: خیلی خوبه بریم...

لباس ورزشب پوشیدم‌و‌کوهیارک رفت ااتاقشو‌وسویشرت ورزشیشو‌پوشید...دوتای رفتیم و تو حیاط حسابی دویدیم و‌ورزش کردیم....دم آخر وایسادیم‌کنار استخر وچن تا نفس عمیق کشیدیم....کوهیار خم شده بود وبدنشو‌کش میداد...کرمم گرفت و‌هولش دادم تو استخر...شک‌بود...بعدش‌گفت..هیوا ی دیوونه چیکار کردی

هیوا:خوبه که یه تنی هم به آب زدی...وبعد خندیدم...گفت بیا کمک‌کن بیام‌بیرون...ساده ساده رفتم کمکش کنم که دستمو‌محکم‌گرفت و‌کشیدم توآب ...بعدش دوتایی شروع کردیم‌به خندیدن...

کوهیار رفت بیرون‌وبعدش کمک‌کرد منم‌برم‌بیرون...بعد دوتایی با دو رفتم تو خونه و بعد یورش بردیم سمته اتاقامون بعد حمله سمت حموم...دوش گرفتم‌و‌لباس پوشیدم و‌موهامو خشک‌کردم و‌رفتم‌پایین که دیدم‌کوهیار میز صبحانه رو‌چیده...هردومون سرحال بودیم و‌پرانرژی....

کوهیار:بفرمایید هیوا خانوم

هیوا:دست شما درد نکنه آقا کوهیار و بعدش دوتایی خندیدیم

کوهیار:هیوا،،امروز کلاس داری؟؟

هیوا:نه،،خونه میمونم...تاهفته ی بعد کلاس ندارم...نمیدونم چرا...فقط‌گفتن‌چن روزی کلاس نداریم....استادامون فک کنم برا سمیناری چیزی رفتن!!!

کوهیار:باشه...من احتمالا یذره کارم تو بیمارستان طول بکشه

هیوا:مشکلی نداره و لبخند به صورتش پاشدم...

کوهیار رفت و‌منم بدرقش کردم....

بعدش میز وجمع کردم و‌نشیتم‌پای تلویزیون یه فیلم سینمایی نگاه کردم،ساعت۱بود....پاشدم برا نهارم یه لقمه نون پنیر و‌گردو خودم‌و رفتم روکاناپه دراز کشیدم وخوابم برد..ساعت۵ خودم بلند شدم....حسابی حوصلم سر رفته بود...پاشدم برا شام زرشک‌پلو‌با مرغ درست کردم...حدود یه ساعتی طول کشید..‌..

رفتم براخودم‌اهنگ‌گذاشتم و‌یکمی رقصیدم بعد رسید به یه آهنگ عربی واااااااااای خیلی وقت بود نرقصیده بودم....دلممم خواست...شروع کردم به رقصیدن ولی بدون لباسش صفایی نداشت...


romangram.com | @romangram_com