#جوجه_رنگی_من_پارت_57

هیوا:ممنون خودم میرم

کوهیار:تعارف ندارم...اونطرفا کار دارم

هیوا:باشه...

کوهیار یه ماهی میشه که یه باغبون و‌یه سرایدار گرفته که چن روز‌یه بار میان خونه رو‌مرتب میکنن و‌میرن....

صبحونم تموم شد وبلند شدم بعد از من کوهیار بلند شد دوتایی به سمت در رفتیم...سوار‌ماشین شدم..بعد از من سوار شد و به سمت دانشگاهم راه افتاد

تو یه را صدای آهنگ بود که سکوت بینمونو‌میشکست ...

وقتی رسیدیم‌ تشکر کردم‌و‌بعد خدافظی پیاده شدم...

تا ساعت۲ کلاس داشتم. بعد از کلتس خسته و‌کوفته‌رفتم کنا خیابون که تاکسی بگیرم‌برم...که دیدم‌ماشین کوهیار کنارم‌واستاد

کوهیار:بیا سوار شو‌هیوا

اینقد خسته بودم که سریع سوار شدم

هیوا:سلام

کوهیار:ازاین به یعد خودم‌میرسونمت و خودم میام دنبالت

هیوا:زحمت میشه...مرسی

کوهیار:بیمارستانی که توش کار میکنم ،سه تا خیابون بالاتر از دانشگاهه تو إ سر مسیرمه،زحمت نیست

هیوا :مرسی...


romangram.com | @romangram_com