#جوجه_رنگی_من_پارت_55

چراغا خاموش بود‌ولی ماشین کوهیار تو‌حیاط بود...شاید با پرستو‌جونش تشریف برده شاید پرستو‌جونش اینحاس...هه

رفتم‌تو چراغارو روشن کردم و کوهیار رو‌کانا په دیدم...

بلند شد و‌منو‌دید...

کوهیار:تشریفتونو آوردید؟؟بااین سر و‌وضع کدوم‌گوری بودی؟؟

هیوا:همون گوری که شما تشریف میبری

کوهیار:هیوا کجا بودی ؟؟؟ها؟؟؟ روانیم نکن ساعت و‌نگا کن....

باتواما!!

هیوا: به تو ربطی نداره

کوهیار:گوشی وا...

پپریدم تو دهنش وگفتم: به تو ربطی نداره‌و بعدم خندیدم و‌رفتم بالا

کوهیار

داشتم داغون میشدم دلیل این رفتاراشو نمیفهمیدم....گوشیم زنگ خورد

هیراد بود ،،این موقع شب چیکارم داشت

کوهیار:جانم هیراد

هیراد:داداش ببخشید دیر آوردمش خونه،،،دیگه طول کشید یکم


romangram.com | @romangram_com