#جوجه_رنگی_من_پارت_47

سریع گفتم:هیوا هستم از دوستان خانوادگی کوهیار جان که به دعوتشون من هم به مهمونیتون تشریف آوردم البته عذر میخوام بدون دعوت

آراد:این حرفا چیه منزل خودتونه خانوم‌.بالا اتاق پرو میتونین‌ اونجا لباساتوتو تعویض کنید....تشکر کردم‌و‌رفتم‌بالا

....رفتم تو‌اتاق پرو‌...غیر ازمن چن تا دختر دیگه اونجا بودن ...باون موهای رنگ شده وبینی های عملی اصن زیبا نبودن ...چشاشونم لنز بود...تایکیشون منو دید گفت:دخترا این خانوم‌مثه عروسک میمونه...تو‌جه‌همشون بمن جلب شده...یکیشون که فهمیدم اسمش عسله اومد نزدیکم دست زد به پوست بدون‌کرمم و‌به‌چشام‌نگا کرد..‌

عسل:بچه ها همه چیش ماله خودشه بدون عمل

روبه من گفت:تو‌چقد ماهی دختر....

بع د رو به دوستاش گفت:ستاره ی مهمونی امشب مشخص شد..‌.

رفتم‌و مانتو‌مو دراوردم‌وشالمو برداشتم و‌یکم موهامو‌مرتب کردم..

برخلاف ظاهرشون دخترای بی شیله پیله بود...پامو از اتاق گذاشتم بیرون....با طمأنینه داشتم پله هارو‌میرفتم‌پایین...عسلا و‌دوستاش پشتم بودن...که همشون شروع کردن به سوت زدن...جمعیت توی سالن همه برگشتن سمت من....همه مات من‌بودن...یه نور سفید رنگم‌ افتاد روم و...

گیج بود،ولی آرامشمو حفظ کردم...این دخترای دیوونه چرا همچین کردن

همه رومن زوم بودن...دخترا خودشونو به بی خیالی میزدن اما حسادت از چشاشون میبارید...کوهیار و دیدم که داره میاد نزدیک تر....

کوهیار

باصدای سوتی که از رو پله ها اومد تو جهم به پله جلب شد...خدای من اون هیواست...چقد این لباس بهش میاد،،به دور و‌برم نگاه کردم نه تنها توجه من بلکه توجه همه به هیوا بود....دلم میخواست داد بزنم هیوا مال من عروسکه منه ...ولی خود لعنتیم امشب اونو‌یه غریبه معرفی کردم ...میدونم چن نفر واسش دندون تیز کردن...قدم به قدم به سمت پله ها رفتم...

هیوا

همزمان بامن کوهیارم رسید پایین پله ها

کوهیا:این چیه پوشیدی هیوا؟؟؟چرا لج کردی باهام؟؟چرا خلاف میلت عمل کردی؟؟؟


romangram.com | @romangram_com