#جوجه_رنگی_من_پارت_48
اینا رو آروم در کوشممیگفت که کسی نشنوه...
منم خندیدم وگفتم: وقتی منو غریبه دونستی ،لزومی نداره برام غیرتی بشی...
یهویی یه دختری گفت:کوهیار عشقم بیا دیگه
کوهیار:صبر کن پرستو
آها پرستو خانوم دوست دختر فعلیه آقا کوهیاره...چنبار پشت تلفن شنیده بودم کوهیار پرستو پرستو میکرد...اینقد امشب به خودش مالیده که چهرش قابل تشخیص نیس....یه وجب لبلسمپوشیده ...هه کوهیار این سری چه بد سلیقه از آب دراومد....
هیوا:بروپیش عشقت
کوهیار چیزی نگفت وبهم نگاه کرد
پرستواومد چسبید بهش و دستشو گرفت وکشیدش وسط....
منم بی حرف یه گوشه وایسادم وحرص خوردم،که صدای یکی منو بخودم آورد،نگاش کردم دیدم سهیله چقد خوشتیپ تر خوشگل تر از اون روزش شده
سهیل:چرا کوهیار رفت پی اون دختره ی بی سرو پا و زن مثل فرشتشوول کرد!!؟
منمکه انگار منتظر بودم که غم دلموبایکی شریک بشم گفتم: میدونب امشب منو بجای زنش کی معرفی کرد!!!؟؟
سهیل:نه،،کی؟؟
هیوا:دوست خانوادگی.
قضیه ازدواج و همه چیو آروم برا سهیل تعریف کردم...همه ی زندگیم با کوهیار وگفتم،گفتم که عاشقشم و اینکارو بامن میکنه
سهیل:هیوا؟؟
romangram.com | @romangram_com