#جوجه_رنگی_من_پارت_28
من عاشق کوهیارم کاش دوسمداشت...بعد از لحظه گفت: هیوا من برم شبنم جون مثله اینکه کارم داشت
رفت و منو بااون حالم تنها گذاشت...منم رفتم تو ویلا و رژمو که آرایشگر داده بود به نحو احسنت تمدید کردم و بعدش یکمی نشستمو خستگی در کردم براشب...غافل شدمو نشسته خوابم برد...باضربه ای که به در خورد بیدار شدم،کوهیار اومد تو وگفت:بیا بریم به مهمونا خوش آمد بگیم دارن میان...
هیوا:بریم ،،اومد کنارمو گفت:شنلتو سرکن چون مجلس موقع شام از هم جدا میشه...گفتم:باشه
بعد خودش کمکمک کرد شنلو سرم کرد...رفتیم پایین و به مهمونایی که میرسیدن خوش آمد گفتیم... و بعدم به همکارای کوهیار.
دوست صمیمی کوهیار،سعید اومد و بعد از تبریک گفتن به کوهیار گفت: خانومت خواهر نداره؟؟پسر تو چ خوش شانسی فرشته روزمین پیدا کردی
کوهیار :نه نداره یه دونه بود و مال خودم شد
باخنده بهشون نگاه میکردم ک بعد از تبریک دوباره رفت سمت بقیه ی مهمونا ...موقع شام که شد هانوم وآقایون جداشدند و کوهیار شنلمو برداشت و گفت :بیابریم پیش میز سرو غذا برداریم بخوریم
خندیدم وگفتم :براما میارن نگران نباش الان فیلمبرداره هم میاد دیوونمونمیکنه...خلاصه شام آوردن و فیلمبرداره هم هر ژستی گفت ما گرفتیم ...بعدشم با کوهیار یه عالمه رقصیدیم وکلی خوش گذروندیم و بعد با دعای خیر بزرگتر ا و گریه مامان بابا وهیراد...راهیه خونه ای شدم که قرار بود باهمخونه ی جدیدم توش زندگی کنم!!!
دم در خونه ی بزرگمون رسیدیم...خونه ای که اینقدر بزرگ بود که مامان اینقد زحت کشید تا پرش کرد ،،البته خیلیم زیبا شد،باسلیقه ی منو مامان
کوهیار در و باریموت باز کرد و تا اخر سنگفرشا و نزیک به در ورودی ایستاد...پیاده شدم و رفتم سمت خونه ای که قرازه توش کوهیار وعاشق کنم.درو باز کردم و رفتم توش...رفتم سمت اتاقی که بزای من کوهیار بود..درو باز کردم ورفتم سمت آینه و میز آرایش اتاقم نشستم رو ثندلی و شروع کرد م به باز کردن گیرا از موهام وبعدش لباسمو درآوردم ورفتم تو حمام ...سریع دوش گرفتم ،ای وای باز یادم رفتم حوله بردارم...
هیوا:کوهیار ؟؟؟کوهیار؟؟؟(باداد)کووووهیااااااار؟؟؟
کوهیار:بله جوجه؟؟؟
هیوا:حوله مبدی بهم!؟!
کوهیار حولمو داد دستم وبعد از خشک کردن خودم اومد بیرون که دیدم کوهیار نیست خیلی سریع یه تیشرت و شلوار ست توسی تنم کردم و باسشوار موهاموخشک کردم و یکم هطر به خودم زدم کوهیار در زد و اومد تو ،من مشغول جمع کردن لباس عروسم بودمکه بذارمش تو جعبه و بذارمش تو کمد...کوهیار:هیوا!؟
هیوا:جان؟
romangram.com | @romangram_com