#جوجه_رنگی_من_پارت_24

سپهر:سلام صبحت بخیر خانوم

کوهیار:سلام گلم چه خوشگل شدی

هیوا:مرسی

کوهیار :بیا بشین بریم

هیراد جلو نشست پیش کوهیار...منم عقب نشستم پیش آتنای نچسب...اینو آورده که منو حرص بده،ببین اول صبحی چقد به خودش مالیده...

هیراد و کوهیار داشتن حرف میزدن این آتنا هم دائم یا خودشو به هیراد میچسبوند یا به کوهیار ،،، سپهر م که تو ماشین بغلی بود دائم بمن نگا میکرد...کوهیارم متوجه شده بود‌زورش گرفته بود

یهویی سرعتشو زیاد کرد فقط برا اینکه سپهر منو‌نگاه نکنه‌...

وقتی رسیدیم پایین دامنه یه جایی بود واسه پارک ماشین،ماشین و پارک کرد و پیاده شدیم بغل ماهم امید ماشین و پارک کرد.. سپهر و‌امید و‌یاسین و سایه پیاده شدن(سایه هم دختر عمومه٬خواهرسپهر)

سایه گفت :بیا هیوا بیا بریم

گفتم:باشه بریم...

کوهیار گفت:هیوا د بیا ،زیر پام علف سبز شد...

گرفتم نزدیکش گفتم:آتنا جونتو مگه نیاوردی همراهیت کنه؟؟

کوهیار:نوچ تو همراهیم میکنی اونم دقت میده

هیوا:کور خوندی.سپهرم اینجاستا، دست از پا خطا کنی پرتو میچینم

کوهیار :باش به شرطی که از کنارم جم نخوری


romangram.com | @romangram_com