#جوجه_رنگی_من_پارت_20

سپهر:بیا

رفتم جلو اونم اومد جلو

سپهر:نیم ساعت دیگه بیا پیش تاب تو‌حیاط

هیوا:چیزی شده!

سپهر:بیا

هیوا:باشه

بعدشم رفتم پیش خانوما و دخترا

داشتیم صحبت میکردیم که کوهیار صدام کرد

کوهیار:هیوا بیا

رفتم پیشش

هبوا:بله کوهیار؟؟

کوهیار::خوشگذشت با پسرعمو جونت!!!

زورم گرفت راجبه من چه فکری میکرد!

هیوا:کوهیار خان من تا به الان با پسری حتی هم کلامم نشدم چه برسه بخوام باهاش لاس بزنم منو‌باخودت یکی نکن

کوهیار:پسر عموت چی میگفت؟؟؟


romangram.com | @romangram_com