#جوجه_رنگی_من_پارت_21
هیوا:دختر عموت بت چی میگفت؟؟؟که نیشت باز شده بود
کوهیار:به شما مربوط نیس
هیوا:پس برامنم به تو ربطی نداره
کوهیار :اینجوریه ؟؟؟آره؟؟؟پس بچرخ تا بچرخیم
هیوا:میچرخیم
کوهیارخندید ورفت پیش آتنا دخترعموش
آتنا بمن نیش خند زد ،منم خندیدم بش ورفتم ....یذا خوش باشه
نیم ساعت بعد رفتم پیش تاب ...سپهرم اونجا بود
بش گفتم:سپهر چیشده؟؟
سپهر:چرا؟؟؟!چرابامن اینکار وکردی؟چیش از من بهتز بود؟؟
هیوا:سپهر آروم باش اونطور نیس ک تو فکر میکنی!؟؟.
سپهر:بگوتابدونم
هیوا:همهچیوبه سپهرگفتم
سپهر:ایننجوری نمیشه از جداشو
romangram.com | @romangram_com