#جوجه_رنگی_من_پارت_18

هیوا :پاشو مت عاشق رقصم....

کوهیار :بریم

هیوا

بلند شدم و با کوهیار رفتیم وسط ،من خیلی خوب میرقصم...همه ی رقصارو بلدم چون دوستی نداشتم همه ی وقتم و‌صرف کلاسای مختلف میکردم ...ک.هیار ماتش برده بود به همه ناز و غمزه های من....بهش گفتم:برقص ماتت نبره،وابه همه ی دوست دخترت این ژست وبگیری واست دست میگیرنا

کوهیار:دست دخترای من اینقد خوب نمیرقصن...

هیوا:خندیدم و چیزی نگفتم وبا ناز و آهسته یه چرخی دور خودم زدم وادا و‌کرشممو زیاد کردم

کوهیار:بسه هیوا من باید برم

هیوا:باشه

هردومون وایسادیم دست زدیم و‌من رفتم سمت فامیل تا باهاشونخوش و‌بش کنم.کوهیارم رفتم بیرون.

مهمونی تا ۴عصر ادامه داشت...حسابی خسته شده بودم کم کم مهمونا خدافظی میکردن و‌میرفتن!!

وقتی همه رفتن رفتم تو اتاقم و تندی لباسمو درآوردم و پریدم تو حموم...

هیوا:أه باز حوله یادم رفت،از تو حموم داد زدم

هیوا:مامان حوووووله!!!

یهو به در زده شد و در وباز کردم حوله رو گرفتم

گفتم:چه عجب مامان یه بار سریع عمل کرد


romangram.com | @romangram_com