#جوجه_رنگی_من_پارت_116

هیوا:سلام مادر،صبحت بخیر

آرتام:سلام آرشی جونم

کوهیار:صبح بخیر بابایی

رفتم رو صندلیه خودم نشستم‌و‌مشغول صبحونه خوردن شدم

آرتام:همینا رو تنت میکنی؟؟

آرشام:اهوم...تو جاده باجین خسته میشم

ارتام:ست میکنم بات....مرسی مامانی .

گونه ی مامان و‌بوس کرد و رفت بالا...

صبحونمو‌تموم کردم و‌رفتم بالا و وسایلای لازممو جمع کردم ولباس برداشتم آرتام و‌صداکردم

آرشلم:آرتام بیا

آرتام:جونم

آرشام:ساکمو جمع کردم اگه خواستی لباسای ست بامنو بردار

آرتام:دمت جیز ...رفت اتاقش

گوشیمو‌برداشتم و‌زنگ زدم شرکت و‌معاون‌و‌منشی هماهنگ کردم یه هفته ای نیستیم به کارا رسیدگی کنن...

ساعت۹:۳۰بود...


romangram.com | @romangram_com