#جوجه_رنگی_من_پارت_111
آرتام:چرا؟؟؟
ترنم:نمیدونم چیکارش کنم،،آخه تنهایی چه کاری از دست من برمیاد؟؟؟
آرتام:چرا تنها؟؟مگه من مردم؟؟
آرتام واقعا نگران ترنم بود،،شاید حسش واقعی بود...
ترنم خجالت کشید
ترنم:خدانکنه ..ولی شما وظیفه ای ندارید،،اگرم الان اینجایید از روی انسانیته
قبل از اینکه آرتام چیزی بگه گفتم:شما هیچمادربزرگی عمه ای خاله ای چیزی ندارید؟؟؟
ترنم:چرا داریم خوبشم داریم
آرتام:کجان پس؟؟
ترنم:یه عمو دارم ،که آمریکاس...اصن نمیدونست برادرش قطع نخاع شده،پدر ومادربزرگمم فوت شدن،ولی خانواده ی مادریم مارو طرد کردن...اونم چون مادرم با ازدواج با پسر عموش مخالفت میکنه و با پدر من ازدواج میکنه....
آرشام:چه آدمایی
ترنم:نمیخوام بهشون فکر کنم تنها کسم ترمس...نگرانشم.....
آرتام:ترنم بریم شمال؟؟؟
ترنم:چی؟؟
آرتام:حال و هوای ترمه عوض بشه خیلی داغونه
romangram.com | @romangram_com