#جوجه_رنگی_من_پارت_110
آرتام پیش ترنم موند،رفتم تو اتاق...به دختری که کز کرده بود گوشه ی اتاق نگاه کردم...رفتم روبروش...چقد رنگ پریده..مثل یه جسد..نگران شدم...گفتم:ترمه؟؟؟ترمه؟؟بیا بیرون از شک تو ازسنگی؟؟؟پدرت مرده یه قطره اشکم نریختی؟؟؟عین خیالت نیس که،تو فقط غرورت مهمه..خودخواه سه روزه خواهر بیچارتو دق دادی...که مثلا چی تو بهتی؟؟ هیچ ککتم نگزیده...
نگران شدم هیچ واکنشی نشون نداد....مستاصل شدم..
یدفعه ای یه کشیده محکم خوابوندم بیخ گوشش...
آرشام:بسه بیا بیرون...میمیری
دوباره تکرار کردم کارمو
بعداز چند ثانیه چشماش شروع کرد به باریدن...چه باریدنی....بعدش هق هق کردوخودشوانداخت توبغلم....به دخترکنحیف توبغلم نگا کردم...بی وقفه اشک میریخت...بغلش کردم.....اشک ریخت.....اونقدی که نفهمیدم کی خوابش برده بود تو آغوشم....
مات و مبهوت دختر افسرده ی تو بغلم بودم.....
آرتام و ترنم اومدن تو اتاق...
ترنم:مرسی آرشام ،،شاید اگه تو نبودی ترمه دق میکرد،،از بچگیش همه غصه هاشو میریخت تو خودش...نگرانم براش
آرشام:معلومه،سعی کن زیاد کنارش باشی و باحرفات یکاری کنی خودشو خالی کنه....طفلی چقد لاغر شده توی این سه روز
آرتام:آره،،ترنم مشکلی که نیس؟؟چیزی که نمیخوای؟
ترنم:مرسی آقا آرتام،نه مشکلی نیس....
آرشام:ترنم خانوم یه کمکی بمن میکنید؟؟؟میخوام بذارمش روتخت
ترنم رفت و پتوی روتخت کنار زد...ترمه روتخت گذاشتم و ترنم پتوشو انداخت زوش،،چقدر تو خواب مظلوم بود این بشر....
ترنم:طفلکی خواهرم،،،نگرانشم...میترسم...
romangram.com | @romangram_com